یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Saturday, July 11, 2009
دیدار با دیوید لوین
هنوز دانشگاه نرفته بودم که محو کارهای او بودم. روی جلدهایی که برای نیوزویک و یا تایم کشیده بود.

سال ۱۳۶۹، یک هفته پیش از برگزاری سمپوزیوم دیاپیریسم بندرعباس، یک مجموعه از کارهای او را از انتشارات مروارید اول گیشا خریدم. جزو کارهای چاپ شده در دوران شاه بود.

همان شب شروع کردم طرح زدن...

در بندرعباس کاریکاتور یا به عبارتی طرح‌های شبه کاریکاتوری‌ام از سخنرانان و زمین شناسان برجسته گل کرد و باور کردم می‌توانم اینکاره بشوم.

سال بعدش عضو گل‌آقا بودم و ...

آن مجموعه کار، زندگی‌ام را عوض کرد. گرچه خودم هم همیشه می‌دانستم استعدادم آنقدرها زیاد نیست و مثل خیلی از دوستان کاریکاتوریستم "ژنی" نیستم، اما سعی کردم یاد بگیرم.

دیروز وقتی در موزه تاریخ طبیعی بودم، مدیر برنامه‌های لوین به من زنگ زد و گفت که پیرمرد منتظر من است، چرا پیشش نرفته‌ام؟ یادشان رفته بود به من ایمیل کنند...

از این طرف شهر تاکسی گرفتم و رفتم بروکلین...دیدن کسی که سال‌ها منتظر "زیارتش" بودم که به او بگویم که آن خطوط، آن روح پشت کاریکاتورها، آن ترکیب بندی‌ها، ...من را از زمین‌شناسی دور کرده...

از سانسور سانسورچی‌ها نالید، گفت که به عنوان یک کمونیست در دهه شصت چه حسی داشته وقتی کاری به او داده‌اند که بیش از چهل سال دوام آورده...

دیدن غول‌ها چندان راحت نیست. غولی که بیش از بیست مطلب درباره‌اش نوشته باشی، هزاران ساعت کارهایش را دیده باشی، تاثیرش را روی مردم و هنرمندان دیگر لمس کرده باشی...

با او گفتگو کردم. می‌خواهم سر فرصت ادیت و ترجمه‌اش کنم. کار راحتی نیست. خیلی از سوال‌ها را دلم نیامد بپرسم. پیرمرد دستانش می‌لرزید...حتی موقع امضا کردن کتابش گفت که چرا دیگر کاریکاتور نمی‌کشد...پذیرفته بود که این بخش عملا تمام شده...

هنوز اما نقاشی می‌کند. در مقیاسی بزرگ‌تر از کاغذی محدود.

هنوز در شوک هستم. بالاخره لوین کبیر را دیدم.

Labels: