خوانندگان عزیز و اهل تحمل وبلاگ تبعیدی عصبانی!
از اینکه تعداد زیادی از مطالب این وبلاگ را خواندهاید و خواندنتان را ادامه دادهاید، متشکرم.
من با این وبلاگ زندگی کردهام. با خوانندگانش، با کسانی که کامنت گذاشتهاند. با کسانی که سر به سرشان گداشته ام و سر به سرم گذاشتهاند.
در این ۵ سال، گاهی حشرالبلاگ شدهام و روزی ۱۰-۱۵ پست منتشر کردهام، و گاهی به زور یک پست...
---
چرا این وبلاگ را شروع کردم؟
حسین درخشان آن سالها همه را تشویق میکرد، من را هم تشویق کرد، اما زیر بار نرفتم. ترجیح دادم هر وقت موقعش برسد، از یک سرویس مجانی استفاده کنم، نه اینکه دامین و هوست را او بگیرد و دائم مزاحمش بشوم و احتمالا معطلش...
آن سالها به خاطر اینکه بخشی از حافظهام دچار مشکل شده بود و مقطعی را فراموش کرده بودم، روانکاوی که پیشش می رفتم پیشنهاد کرد از یک مقطع شروع کنم به نوشتن؛ خاطره نویسی و افزودن برداشتهای شخصی.
دیدم بهترین کار این است که بنویسم و در سرویس مجانی بلاگر ذخیره کنم،اما بعد از مدتی تصمیم گرفتم بعضی از نوشتههایم را با دوستانی که نامی از ایشان برده بودم، یا اشارهای بدون نام و عنوان به آنها شده بود درمیان بگذارم.
ماجرای روانکاو هم داستانی طولانی دارد. من بعد از آمدن به کانادا، چند باری دچار فراموشی کوتاه مدت شدم و به خاطر دوری از خانواده روزگار خوشی نداشتم. به پیشنهاد دوستی رفتم سراغ روانکاو. من از آدمهایی نیستم که بترسم عنوان کنم تاثیر روانکاو چقدر رویم مثبت بوده و به رفقای افسرده هم توصیه کردهام از روانکاو جماعت نترسند.
القصه، نوشتم و نوشتم و هر از گاهی لینک نوشتهها را به رفقای دورتر هم میفرستادم تا نظرشان را بدانم. الکی الکی، دیدم آنها هم انگار لینک را دادهاند بقیه...از ۱۰ تا خواننده رسید به ۱۰۰ تا و در پایان آن سال روزانه حدود ۸۰۰ خواننده داشتم.
موقع انتخابات ریاست جمهوری ۸۴، تعداد خوانندهها زیادتر و زیادتر شد، کامنتها آنقدر زیاد بود که نمیتوانستم مهارشان کنم.
دعواهای وبلاگی وقتی داغ شدند، هم کامنتها زیاد بود و هم مراجعه کنندهها.
سال ۱۳۸۵، بعد از مدتی درگیری، به توصیه روانکاوم که هر از چند ماه سراغش میرفتم، دعوا را کنار گذاشتم و مدتی عملا بیخیال عدهای شدم که نانشان در ادامه دعوا بود.
---
در طول این سالها از کمک فنی و حمایت بسیاری از وبلاگنویسان برخوردار بودهام. از همهشان ممنونم.
از همه دوستانی که غلطهای املاییام را تذکر دادهاند، ممنونم. این غلطها ناشی از تند نویسی و بعضا فراموشی و از همه بدتر بیسوادی است. دروغ چرا؟ عدم تکرار خیلی از لغتها باعث می شود یادم برود که دارم درست مینویسم یا غلط.
---
از همه دوستانی که به این وبلاگ و مطالبش لینک دادهاند ممنونم، همین مساله باعث شده با دوستان جدیدی آشنا شوم.
از همه کسانی که از زبان تندم ناراحت شدهاند، عذر میخواهم.
الباقی را در پست ۶۰۰۱ خواهم نوشت! به امید خدا
Labels: ۶۰۰۰