یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Tuesday, March 17, 2009
گنگ خوابدیده، ارشمیدس، ...
امروز یکی از دوستان کامنتی گذاشته بود که به دلم نشست:

" ...شیفتگی اتان به اصولی که تازه کشف کرده اید آدم را یاد ارشمیدس می اندازد که لخت و عریان وسط مردم می دوید و می گفت "اورکا". با این تفاوت که او واقعا چیزی یافته بود، اما شما ظاهرا چیزی گم کرده اید..."

نکته بامزه سخنان این دوست این بود که چند دقیقه قبلش بحث مشابهی با دوستی ساکن رشت کرده بودم روی اصول...

اتفاقا درست است. من چیزی گم کرده‌ام.

وقتی می‌خوانم که یک هزار روزنامه‌نگار ایرانی به جای انجام کار حرفه‌ای خود، به یک کاندیدا التماس می‌کنند که بماند، معلوم است که چیزی گم کرده‌ام!

وقتی هزار روزنامه‌نگار امضا می‌کنند پای برگه‌ای مجازی را و التماس می‌کنند به کسی که جزیی از ساختار قدرت است، معلوم است که منطقم را گم می‌کنم.

وقتی یک هزار روزنامه‌نگار ناخواسته خود را ابزار بازار سیاست کرده‌اند، با هر منطقی و با هر اسمی، روزنامه‌نگاری مستقل گم شده من است.

---

اعتراف می‌کنم که خیال می‌کردم همان اساسنامه انجمن صنفی و پیش‌نویس آیین‌نامه کذا و کذا تعریف کننده روزنامه‌نگار و روزنامه‌نگاری بود. 

دو سال پیش وقتی سر کلاس نشستم و درس‌ها عین پتک خورد توی کله‌ام، باورم شد که وضع خیلی خرابتر از آنی است که خیال می‌کردم.

---

صبح داشتم با یکی از همکاران قدیمی گفتگو می‌کردم. اشاره‌ای کرد به مطلب ابوالحسن مختاباد در سایت انجمن صنفی. برایم جالب بود.

 کاش جماعت اندکی سر عقل می‌آمدند. کاش جماعت باورشان می‌شد که روزنامه‌نگار حزبی، نهایتا بزرگ‌ترین آسیب را به رسانه وارد می‌کند. کاش باور می‌کردند که این بند ناف را باید هر چه زودتر برید.

این طرف اشتباه‌های خودش را دارد، حالا انجمن جدید دولت‌ساخته هم می‌خواهد مقابل انجمن قبلی قرار بگیرد و غصبش کند.

---

تعداد دوستانم که از کنار کشیدن خاتمی ناراحت بوده‌اند به مراتب بیشتر از آنانی است که گفته‌اند باید چنین می‌کرد. حالا ببینید این رفقا از دست من چه می‌کشند!

یکی از بچه‌ها تعریف می‌کرد که اعلام نامزدی خاتمی در بهمن ماه اندکی تحت فشار نزدیکان بوده است، چون به این ترتیب می‌توانستند موسوی را از دور خارج کنند. خاتمی گفته بود که یا من نامزد می‌شوم، یا موسوی. پس نتیجه این می‌شد که موسوی از میدان به در می‌شد.

ظاهرا تحلیل چند نفری از سازمان مجاهدین این بوده که اگر موسوی سریع اعلام حضور نکند، باید شرایطی فراهم آورد که با آمدن خاتمی، تکلیف او هم یک‌سره شود. گردن راوی.

نزدیکان خاتمی هم البته تمایلی به آمدن موسوی نداشته‌اند. رجوع کنید به ماجرای هندوانه سربسته محمد علی ابطحی و دیگر سخنان هفته‌های اخیر.

دوستی نقل می‌کرد از یکی از سران مشارکت که گفته بود با این وضعیت امکان ندارد موسوی بیاید. یعنی چه؟ یعنی فضا را به سمتی برده‌ایم که او نخواهد آمد.

---

حالا بر خلاف تحلیل جماعتی که خود را عقل کل سیاست می‌پنداشتند، موسوی آمد. تمام تلاش برای جمع‌آوری امضا و پیامک و الباقی هم اثری نداشت.

شاید فرصتی باشد برای خیلی از همکارانم که کمی عقب بنشینند، ببینند کجای تحلیل‌هایشان با واقعیت‌ها جور در نمی‌آمد؟ کجای کار خطا کردند؟

به نظرم هنوز دیر نیست. هنوز وقت هست برای نجات این جنازه نیمه جان روزنامه‌نگاری. محض رضای خدا این تفکر را کنار بگذارید که که روزنامه‌نگاری نباید مستقل باشد. نه! در واقعیت هیچکدام ما به طور صد در صد مستقل نیستیم، اما می‌توانیم زور خودمان را بزنیم که.

مجموعه نقاط اشتراک ما خیلی بیشتر از نقاط دوری‌مان است. شک ندارم که خیلی از برو بچه‌ها اگر بتوانند خود راز از شر ناشران وابسته به قدرت خلاص می‌کنند. نگویید نمی‌شود. چقدر تلاش کرده‌اید؟

---

ما اینقدر از اصول دور مانده‌ایم که با هزار و یک توجیه اخلاقی و فلسفی می‌خواهیم ثابت کنیم که چسبیدن به قواعد کاری بیهوده است. مثل اینکه بگوییم برای رسیدن از نقطه الف به نقطه ب، لزومی ندارد قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کنیم، باند مخالف چون خلوت است، می‌شود در جهت خلاف برانیم. می‌شود مثل حسین شریعتمداری فرمان ماشین را کند و در جاده‌ای یک طرفه خلاف راند.

---

حالا که تحلیل‌ها نسبتا کشکی از آب درآمد، از دوستان فرزانه درخواست می‌کنم "موسوی‌نامه" را هم درآورند. برای ثبت در تاریخ که بد نیست.

---

دوستی می‌گفت رفقا از دستت شاکی هستند با این طرز نوشتنت...ما شرمنده دوستان هم هستیم، منتهی اینجا وبلاگ است، یادداشت نویسی هم بدون تکلف معمول. دارم با صدای بلند فکر می‌کنم...یا خیال می‌کنم...تکلف را بگذاریم برای سایت‌های جدی!!!

Labels: