یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Sunday, September 21, 2008
در دفاع از ترس
چند سال پیش که در ایران بودم، خیال می‌کردم کار خبرنگار، مبارزه سیاسی است. خیال می‌کردم خبرنگار باید نارنجک به خودش ببندد و برود زیر تانک دشمن. باورش برایتان سخت است، اما انتظاری که مدیران سیاسی مطبوعات از ما داشتند این بود.

ما عرصه خبر و کار خبری را با میدان جنگ اشتباه گرفته بودیم. 

خدایش بیامرزاد، کیومرث صابری اندکی ارشادم کرد. به من ثابت کرد روزنامه‌نگار فعال سیاسی و مبارز نیست. آن روز قبول کردنش برایم سخت‌تر بود. 

کله خرابی، خاص فعالان سیاسی است. چه نوع خوبش، چه نوع بدش.

روزنامه‌نگار اگر بتواند از اصول نه‌گانه روزنامه‌نگاری پیروی کند، جای شکرش باقی است.

در کلاس‌های روزنامه‌نگاری به شما می آموزند کمترین هزینه را بدهید. چرا؟ چون وظیفه شما انعکاس واقعیت‌هایی است که به راحتی دیده نمی‌شود، و آینه شکسته و مخدوش به در هیچ کسی نمی‌خورد.
 
شک نکنید که خبرنگار در هر حوزه‌ای که وارد می‌شود، با هزار و یک فشار روبرو خواهد شد، اما سخت‌ترین محدوده، وجدان محاکمه‌گر خود اوست.

کار من در این وبلاگ، نوشتن یادداشت است، یادداشت‌های که بعضا شخصی است. اما در حوزه‌هایی نمی‌توانم جدی نشوم.

وظیفه من و امثال من، مجبور کردن شخصیت‌ها و مسوولین به پاسخگویی است. باید دید "شجاعت" کسانی که موظف به پاسخگویی هستند چقدر است. چرا آنان پاسخی نمی‌توانند بدهند؟ از شجاعت است؟

یک خبرنگار و روزنامه‌نگار باید پاسخ بدهد که چرا در زمانی که می‌توانسته سوال کند، سوال نکرده. چرا به سکوت جماعت کمک کرده؟ امروز که من و خیلی‌های دیگر می‌توانیم بپرسیم، چرا باید سکوت کرد؟ به خاطر مصالح سیاسی گروهی که تشخیص‌شان این است که فلانی بهتر است یا بهمانی بدتر است؟

 از نگاه من کسانی که می‌ترسند جوابگو باشند، و اطرافیانشان که می‌ترسند قهرمان‌شان دیگر "بت" نباشد، باید در باره "شجاعت" کاندیدای خود فکر کنند. باید در باره مفهوم "شجاعت" و "ترس" و حوزه تاثیرگذاری بیشتر بیاندیشند.

من اصلا شجاع نیستم که بخواهم از چیزی که ندارم دفاع کنم. من ترجیح می‌دهم "ترسو" بمانم، اما به خاطر ماندن، بازیچه سیاسیون شوم. شاید بیشتر از ترس "ترسیدن" است که بعضی‌ها خیال کرده‌اند شجاعانه نوشته‌ام. نه! به هیچ وجه! من از "ترس" می‌ترسم. 

من از ترس خودسانسوری است که خودم را سانسور نمی کنم. 

دیده‌اید وقتی به جای تاریکی می‌روید چقدر هراسناک می‌شوید؟ سعی کنید بازی را برعکس کنید. 

به خاطر این و آن، خودم را سانسور نمی‌کنم. سانسور کاری است که مدعیان فعلی نهادینه‌اش کرده‌اند.

---

به قول نبوی، شیرازی‌ها ترسو هستند، اما نگذاشتند مغول‌ها و تیموریان شهرشان را خراب کنند. در تاریخ باقی ماندند. خبرنگار ترسویی که کارش را می‌کند، به نظر من موثرتر از سیاستمدار شجاعی است که دوصد گفته‌اش خسته‌مان کرده، اما از نیم کردارش خبری نیست.
---

تمام ماجراها برای این است که می‌دانیم "قهرمان" قادر به پاسخگویی نیست. آسمان ریسمان بافی و حمله شخصی و اتهام زنی که کار کیهان است. راه بهتری بلد نیستید؟ 

Labels: