یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Monday, September 22, 2008
ایده‌آلیست باش، واقعی زندگی کن
ما عادت بدی داریم. دوست داریم سرمان را در برف کنیم، بیرون را نبینیم و نهایتا به همان وضع موجود راضی بمانیم.

شاید خیلی از خوانندگان این وبلاگ نگاه مرا نپسندند. اما خیلی راحت انتقاد می‌کنند و با هم گفتگو می‌کنیم.

به اعتقاد من، شاید یکی از زیباترین و تاثیرگذارترین آیه‌های "قرآن"، در باب تغییر است. تا زمانی که نخواهیم خودمان را تغییر دهیم، هیچ چیزی هم تغییر نخواهد کرد.

حالا می‌خواهد شما ضد دین باشید، دیندار باشید، یا کاملا مستقل از هر دو. بحث تغییر است که برای من اهمیت پیدا می‌کند. 

تا وقتی قاعده بازی را تغییر ندهی، در همان وضعی خواهی ماند که بوده‌ای و هیچ چیز عوض نخواهد شد.

همه ما نیاز به تغییر داریم. 

اما...

سیاست بازی واقعیت‌ها و حداقل‌هاست. از ایده‌ال خبری نیست. اما وقتی خواست خود را آنقدر کوچک و محدود می‌کنیم که به حداقل راضی باشیم، ضررش می‌شود سفله‌پروری افراطی و قهرمان دیدن ضدقهرمان‌ها. طوری می‌شود که در شهر کورها، یک چشم که هیچ، آنکه کور است ولی عینک زده پادشاه خواهد شد.

حرف من این است که خواسته‌های‌مان را از سیاسیون بالا ببریم. از ایشان انتظار داشته باشیم. اگر کوتاهی کردند، پاسخ بطلبیم. این دیگر عصبیت ندارد.

وقتی می‌گویند "ایران برای همه ایرانیان" و یا "دانستن حق مردم است"، به گفته‌های‌شان پایبند باشند. واقعیت، وقت‌شناس نیست. موقعیت‌شناس نیست. 

با پیرتر شدن آدم، مصلحت‌اندیشی جانشین ایده‌‌آل‌گرایی می‌شود. اما تا ایده‌آلی نباشد، تغییر معنایی نخواهد داشت. ترس من از پیر شدن جوانانی است که حد مطلوب‌شان، مصلحت‌گرایانی است که مطرح شدن حقیقت را تحمل نمی‌کنند. به همین دلیل ترجیح می‌دهم سوال‌های فراوانی که مدفون شده را بیرون بکشم.

مصلحت‌اندیشی افراطی نهایتش افتادن به وضع موجود است. 

به این بهانه که دیگران سو استفاده می‌کنند، نباید بر حقیقت سرپوش گذاشت. به جای اعتراض به من، به سو استفاده کننده باید تاخت که چرا خارج از محتوا مطلبی را نقل می‌کند بی‌آنکه کلیت مطلب را منعکس سازد.

از محتوای نظرات خوانندگان دریافته‌ام که کسی با رو شدن واقعیت‌ها مشکلی ندارد. دوستان می‌اندیشند که خاتمی ناجی است. خب از ناجی بودنش دفاع کنند. بگویند چه طرحی برای نجات دارد. در همان چارچوب می‌توان سوالاتی مطرح کرد و به انتظار پاسخ نشست. الان روزگار قهرمانان نیست. دو سال پیش فکر می‌کردم قهرمانان هستند که تاریخ را می‌سازند، اما دیگر چنین "ایده‌آلی" ندارم، اما امروز فکر می‌کنم بزرگترین تحول، تبدیل شدن همه ما به "سی‌مرغ" است. تا قله قاف باید برویم، سخت است، ولی خاتمی و امثال او سیمرغ نیستند. این ماییم که می‌توانیم سی‌مرغ باشیم.

ایده‌آل من تغییر خواست و سلیقه یک جامعه در مانده است. فکر نکنید سختی‌های مردم را نمی‌بینم. صدها دوست و آشنا دارم که دردشان، درد من هم هست. فکر نکنید در این سر دنیا در رفاه و خوشی دارم می‌نویسم. نه، دغدغه من و خیلی‌های در داخل شبیه هم است. اما، شانس بزرگ من، دیدن دوباره مسائل از زاویه‌ای دیگر است، چیزی که در داخل امکانش برایم وجود نداشت. 

اگر گستره دید من همانی بود که سال‌ها قبل داشتم، وای به حالم. 

پیشنهاد من به دوستان غمگین از این سوالات، این است که معادل مسوولیتی که می‌خواهند به کسی بدهند، از او انتظار داشته باشند. احتمالا اگر توان پاسخگویی ندارد، نمی‌تواند گزینه مناسبی باشد. و اگر یارانش مایلند سوالی پرسیده نشود، به آنان نیز نمی‌توان اعتماد کرد. در تجربه من، بسیاری از زیر پاسخگویی در رفته‌اند. از ساده‌ترین سوال‌ها.

از کرباسچی در باره حوزه مسوولیتش بپرسید. از موسوی لاری، از بیطرف، از مهرعلیزاده از ...

از مدیران کوچک‌تر سوال کنید. مثلا ازحجت و لیلاز، شیرکوند و الباقی مدیران اقتصادی و صنعتی. هیچکس از پاسخگویی استقبال نمی‌کند.

علتش شاید عادت مطبوعاتی‌های ماست. سوال نکردن و سازش.

...

حال بگویید ایده‌آل‌گرایی چیز بدی است.

ادامه دارد

Labels: