یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Thursday, September 18, 2008
چرا زنده کرن واقعیت‌های پنهان مانده اهمیت دارد؟
کار روزنامه‌نگار محاکمه و مجازات نیست. کار روزنامه‌نگار، بیرون کشیدن مسائلی است که معمولا از دید عموم پنهان مانده، و احتمالا ارزش خبری هم دارد.

بخشی از مسوولیت روزنامه‌نگار و مجموعه‌های رسانه‌ای، دادن فضا و تریبون به کسانی است که صدای‌شان شنیده نمی‌شود.

حالا فرض کنید چند هزار نفر در دهه شصت، بدون محاکمه و رعایت کمترین اصولی اعدام شده باشند. کسی نباید صدای آنها را بشنود؟

سوالی که بر جای می‌ماند این است که آیا سکوت کسانی که قدرت بیان این مساله را داشته‌اند، همراهی و پذیرش آن قلمداد نمی‌شود؟

در دهه هفتاد، هزاران نفر در آمریکای جنوبی کشته شدند. در شیلی و آرژانتین گروهی از حقوق‌دانان و فعالان به هر طریقی که ممکن بود مدارک وقایع آن روزگار را جمع‌آوری کردند. هنوز که هنوز است همراهان حکومت‌های آن زمان از شنیدن وقایع دهه هفتاد خجل می‌شوند. بسیاری محاکمه شده‌اند...

همیشه این سوال برای من وجود داشته که با وجود حضور کسانی چون موسوی خوئینی‌ها و موسوی تبریزی و موسوی اردبیلی و صانعی در ساختار قضایی دهه شصت، چرا کسی نباید بفهمد چه اتفاقی افتاده است؟

یعنی آقای لاجوردی همینطور سرخود هر کاری دلش خواسته کرده و آقایان هیچ خبری نداشته‌اند؟ 

خب رابطه مجمع روحانیون که با سید احمد خمینی خیلی خوب بوده. آنها از صحت و سقم ماجرای نامه آیت‌الله خمینی که منتهی به تصفیه تابستان ۶۷ شد اینقدر بی خبرند؟ از آن بدتر! مجلس سوم تا بهار ۷۱ فرصت پرسش داشت.

میر حسین موسوی نخست‌وزیر وقت آیا از این مساله بی‌اطلاع بود؟ نیروهای تصفیه نشده وزارت اطلاعات که بعدها اصلاح‌طلب شدند چه؟

سوال من این است. کسانی که آن زمان سکوت کردند و شاید سکوت‌شان به دلیل رضایت از حذف "منافقین کوردل" بوده، چرا نباید امروز سخنی بگویند؟ این سوال را باید از آقای عبدالله نوری هم پرسید. احتمالا آن زمان نماینده "امام" در سپاه بوده است. خب سپاه هم نقشی محوری در بسیاری امور آن زمان داشته. ایشان که حتما از مسائل آن زمان مطلع بوده است.

بدون آنکه بخواهیم خیلی اسیر داوری شویم، فقط سوال کنیم تا به جواب برسیم. 

اما چرا از اصلاح‌طلبان می‌پرسم؟ لابد می‌دانید که شعار "دانستن حق مردم است" مال جناح راست نبوده است. تلاش برای انتشار روزنامه‌های حزبی و برقراری ارتباط بیشتر از طریق رسانه هم مختص این گروه است. گمان کنم تاریخ از ایشان انتظار عملکرد بهتری داشته باشد. آیا آیندگان نخواهند پرسید شما که مدعی ایجاد فضای آزاد برای رسانه‌های بوده‌اید، چرا اصلا به سراغ یکی از مهم‌ترین وقایع تاریخ معاصر نرفته‌اید؟

انتظار من از آقای خاتمی، وزیر ارشاد روشنفکر دهه شصت و اوائل دهه هفتاد بسیار بیشتر از لاریجانی و میرسلیم است. انتظار من از معاونین ایشان در ارشاد که خیلی‌ها آنان را آزادمرد و آزاداندیش می‌دانند خیلی بیشتر از معاونین لاریجانی و صفار هرندی و میرسلیم است.

برای بدست آوردن مدارک و وقایع آن زمان، چه کسی بهتر از آقای ابطحی؟ چه کسی بهتر از آقای تاج‌زاده؟ اگر دسترسی ندارند، با وجود رابط‌هایی در دستگاه‌های مختلف خیلی راحت به همه چیز دست خواهند یافت. باور نمی‌کنید؟ با وجود پاکسازی درصد زیادی از جماعت وابسته به جناح چپ، آدم‌هایی در رده‌های پایینی سرجای خودشان مانده‌اند. هر موقع نیازی بوده، ارادت خود را به اصلاح‌طلبان ثابت کرده‌اند.

انتظار من از دوستان این است که از دوستانشان مدارک و اسناد را طلب کنند تا در جایی ثبت شود و این همه اسیر شایعات و بزرگ‌نمایی‌های اپوزیسیون نباشیم. 

اگر اصل اولیه روزنامه‌نگاری نوین، وفاداری به شهروندان باشد، باید به حقوق همان شهروندان خاک شده در خاوران هم احترام گذاشت. کسانی که پیگیری واقعیت را به هر دلیلی بچه‌گانه می‌خوانند هم حتما می‌توانند از دوستان اَصلاح‌طلب، واقعیت‌های فراموش شده را طلب کنند. نمی‌توانند؟

Labels: