یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Saturday, September 29, 2007
مولن روژ
من هروقت این فیلم مولن روژ را می‌بینم، اشکم سرازیر می‌شود.

بار اول در تابستان ۸۰، وقتی دو هفته‌ای به کانادا آمده‌ بودم، بار دوم وقتی فیلمی محله، برای‌مان آوردش. بار سوم پیش از رفتن از ایران، بار چهارم، پس از رسیدن به کانادا و ...

امشب نمی‌دانم بار چندم بود.

برای جماعت هنری، مشاهده نقش "تولوز لوترک"، نقاش کوتاه قد که اینجا هیچ چیزی از نقاش‌اش نمی‌بینی، دردناک است. همه‌اش یاد بزرگمهر حسین‌پور بودم که عاشق نقاشی‌ها و کاریکاتورهای لوترک بود.

بازی‌ای که سازندگان با تعدادی از آهنگ‌های دوست‌داشتنی قرن بیستم کرده بودند، حتی آهنگی از "نیروانا"، شاهکار بود.

قسمتی که هنرپیشه آرژانتینی می‌خواهد شرح بدکاره‌ها را برای نویسنده عاشق بدهد و "رکسن" ستینگ را با اجرایی متحول می‌خواند و اجرا می‌کند، می‌خواهی فراموش کنی که چنین آهنگی را ستینگ بدون قدرت و شل و ول اول بار خوانده بود.

وقتی صاحب "مولن روژ" به ساتین می‌گوید که مرگش نزدیک است و باید نمایش را حتما اجرا کرد، و با آهنگ "The Show Must Go On" گروه کویین ماجرا را بازگو می‌کند، درد را تا حد نهایت‌اش لمس می‌کنی.

وقتی تولوز خط اصلی نمایش را فراموش می‌کند، و ناگهان یادش می‌آید و فریاد می‌زند: "The greatest thing you will ever learn, is just to love, and be loved in return"... یادت می‌آید که همه فیلم داستانش چه بوده...

Labels: