یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Friday, June 22, 2007
اگر می‌خواهید یک دل سیر گریه کنید
پیشنهاد می‌کنم فیلم جدید آنجلینا جولی را ببینید.

دیشب نمایش ویژه خبرنگاران فیلم آخرین روزها زندگی "دنیل پرل" بود. مجبور شدم درس را بگذارم کنار و بروم ببینمش. چرا؟ من دنی را می‌شناختم. ماجرا هم به سال ۷۸ بر می‌گردد و کاریکاتور کذایی و ...

دو سه روز بعد آمدن بیرون از هتل اوین،آمد دفتر روزنامه آفتاب امروز. مانا هم بودش.

چند بار آن سال و سال بعدش همدیگر دیدیم و از زمین و زمان هم گفتیم، ایمیل بازی هم که جزئی از تفریحات بود. سال ۷۹ هم که آمده بود تهران برای گزارش موسیقی‌اش، دیدمش و گپ زدیم.

اگر اشتباه نکنم، دو تا ایمیل داشت که یکی‌اش هاتمیل بود و دیگری مال روزنامه وال‌ستریت جورنال، در ایمیل‌های اولی غیر رسمی‌تر بود.

البته شناخت من از دنیل پرل زیاد نبود، ولی جزو معدود خبرنگارانی بود که بعد از رفتنش از تهران هم معرفت به خرج می‌دادند و هر از گاهی سلام و علیکی می‌کردند.

به هر حال وقتی ربوده شد و بعد هم در روزهای نزدیک به عید قربان، قربانی‌اش کردند،احساس خفنی داشتم.

دیشب که فیلم را دیدم، حالم شدیدا گرفت. از همان ابتدای فیلم تا انتها ناخودآگاه زار می‌زدم، بیرون هم که آمدم فقط سعی کردم خودم را کنترل کنم.

هنرپیشه‌ای که جای دنی بازی می‌کرد خیلی رفتارش به دنی شباهت نداشت و گمانم گزینه بهتری نداشتند. ماجرای یهودی بودن دنی هم بشدت در فیلم مورد تاکید بود. فیلم بر اساس کتاب همسرش ماریان بود. نقش ماریان را هم انجلینا بازی می‌کرد.

به نظر نمی‌آید از آن فیلم‌های پرفروش از آب در بیاید، چون داستانش آنقدر تلخ است که حد ندارد.

دنی هر چه بود، یک خبرنگار بود، گیرم زیادی فضول بود، ولی سرش را گوش تا گوش بریدند و بدنش را قطعه قطعه کردند. در ضمن، تنها القاعده نبود که او را متهم به جاسوسی کرده بود. در تهران هم ماجرایی داشت که بعدا می‌خواهم به آن بپردازم.

دیدن این فیلم انرژی زیادی از من گرفت که امیدوارم سر فرصت تمدید قوا بکنم!

Labels: