یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Tuesday, May 22, 2007
يادگار همشهری-۸
سال ۷۵ شروع خوبی داشت. قبل از جشنواره مطبوعات فهميدم که دو تا از کاريکاتورهايم کانديدای جايزه اول جشنواره مطبوعات است، یکی از گل​آقا بود و یکی کاریکاتوری که در همشهری از من چاپ شده بود. صابری تلويحا گفت جايزه اول به من نخواهد رسيد. البته رقيب من، رفيقم بود. کار بزرگمهر روی جلد کیهان کاریکاتور هم نامزد جایزه اول بود. همان روزها سليمی نمين که ظاهرا جزو داوران نهايی بود را ديدم و خنده بی​مزه​ای به من کرد...گفت شما هم فيناليستی؟

روز اعطا جوايز، مصادف بود با رفتن هاشمی رفسنجانی بالای سر طرح پدرم در گره​بايگان فسا، و اعطا نشان پژوهش رياست جمهوری. گفتم گور بابای جايزه مطبوعات هم کرده! رفتم شيراز. جوايز جشنواره مطبوعات را ناطق نوری داد.

زنگ زدم و نتيجه را پرسيدم، فهميدم دوم شده​ام. يعنی سفر سوريه.

آن روز، حسابی برايم تجربه باحالی بود. بار چندمی بود که هاشمی را می​ديدم، ولی ديدن محافظان وحشتناکش که يکی​شان نزديک بود دنده​ام را خرد کند چيز جالبی بود.

آنجا دو سه تا از بچه​های روزنامه را ديدم که از ديدن من تعجب کرده بودند! می​گفتند تو بايد الان در تالار وحدت باشی که!

آن روز، ظاهرا تعدادی از بچه​ها که جایزه را برده بودند، برای اينکه آنرا از دست ناطق نگيرند، به تالار وحدت نرفته بودند. اگر درست به یاد داشته باشم، ژیلا بنی​یعقوب هم جایزه دوم را برده بود و نرفته بود تالار.

همان محدوده زماني، زن​دايی مادرم برايم حسابی فعاليت می​کرد که دستم را بند کند. من هم داشتم زيرزيرکی فعاليت می​کردم که بروم آمريکا برای خواندن هنر. تصميمم را گرفته بودم. ديدم می توانم از يکی از دانشگاه​های هنری جورجيا يک جور بورس بگيرم، فقط مانده بودم چطوري از کشور خارج شوم. نامه​نگاری​ها هم در جریان بود و داشتم آخرین اسلاید​های کارهایم را جفت و جور می​کردم. با خودم عهد کرده بودم که يا تشکیل خانواده می​دهم و می​مانم، و يا برای هميشه می​روم.

برای جایزه جشنواره مطبوعات رفقا و همکاران را دعوت کردم پیتزا پنتری شماره ۲، که خوراک مکزیکی هم داشت. محسن خان را مجاب کردم که خوراک همه را تند کند. روز بعدش چند نفری که هنوز به یادم مانده بودند و می​سوختند، فحشم دادند!

Labels: