یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Thursday, April 05, 2007
و بحثی در باب نقد


مسعود بهنود در باب مقايسه برخورد منطقی دولت انگلستان با انتقاداتی که از آن می​شود، و دولت فخيمه ما به نکته بامزه​ای اشاره کرده است. دولت​های که به آزادی رسانه​ها اهميت می​دهند، حتی سخت​ترين مخالفت​ها را هم تحمل می​کنند. نکته جالب​تر اينکه وقتی آمريکا يا انگليس به عراق حمله می​کنند، و بعضی از کاريکاتوريست​ها و نويسندگان کار دولت​های خود را اشتباه می​خوانند و بشدت انتقاد می​کنند، هيچ کس حتی دستگاه​های امنيتی کوچک​ترين تماسی با ايشان نمی گيرد و اگر هم به سردبير یا ناشر چيزی بگويند، در حد اظهار نظر است، نه امرو نهی.

برعکسش، در کشور ما و جوامع مشابه. اگر کسی عملکرد دستگاه​های دولتی را خطا بداند، و آنرا در تضاد با منافع ملی ايران معرفی کند، بر پايه تحليل جماعت امنيتي، دشمن ملک است و مردم.

به عنوان مثال، نهضت آزادی که منتقد ادامه جنگ و سياست​های جنگ طلبانه گروه​های تندرو بود، در سال​های ۶۰ حتی ستون پنجم دشمن هم ناميده شد. آزادی بيان ارزشش به اين است که اگر کاری را اشتباه می​داني، بدون آنکه آنکه انگی بچسباني، حرفت را بزنی.



مطلب بهنود از اين نظر برايم جالب بود که مقايسه​ای کرده بود ميان دو فرهنگ متفاوت. نگاه بدون رحم که هر نقدی را دشمنانه می​داند و در خدمت دشمن، و نگاه جامع​تر و قدرتمندانه و صبور​تر که نقد را تحمل کرده و خواهد کرد.

به عنوان مثال، ورود آمريکا به ماجرای جنگ ويتنام، خطاهای طولانی سياستمداران آمريکايی و ضررهايی که به حيثيت آمريکا وارد کردند در بسياری از کاريکاتورهای آن دوران قابل مشاهده است.

حتی موجوداتی مثل مک​کارتی که کارشان عملا در خدمت از ميان رفتن آزادی​های فردی بود نمی​توانستند به راحتی هر چه دل​شان می خواهد بگويند، چرا که آزادی​های فردی و آزادی بيان چارچوب تعريف شده​تری داشت. سال​ها گذشت تا خيلی​ها بفهمند پرونده​سازی​های مک​کارتی و دوستان اساسش چه بود و چه هدفی را دنبال می​کرد.


در ايران اما مک​کارتی​ها فراوانند. سال​ها بعد خواهی فهميد منابع و منافع احتمالا سیاسی و اقتصادی​شان چيست و هدف​شان از توسعه فرهنگ حذفی کدام است. ايجاد فضای رعب در داخل به حدی اثر کرده که انتقاد از خطاهای استراتژيک احمدی​نژاد و شرکا در ماجرای اخير اگر هم به فکر کسی برسد، از قلمش تراوش نخواهد کرد. سال​های ۶۰ همين خطا را کرديم. گل​آقا فضا را تکان داد. استبداد فرهنگی آن سال​ها باعث شده بود که حتی کاريکاتوريست​ها جرات نکنند يک وزير ساده را هم زير سوال ببرند. آنقدر آن سال​ها کشيدن کاريکاتور وزرای در پيتی مثل کمالی که وزير کار کم سواد کابينه بود، مشکل ايجاد می​کرد که کسی چون صابری با آن نفوذش می​توانست سد را بشکند.

به نظر من صابری درست می​گفت. بیان انتقاد هرچند غلط هم می​تواند منافع ملی را تامين کند. شايد ما نظری را غلط بپنداريم، ولی در واقع درست هم باشد.

به عقیده من، کسانی که اشاعه دهنده تفکر تک کلامی​اند و مخالف را دشمن می​خوانند، دشمنان واقعی اين مرز و بوم هستند و مطمئنا بازشدن پرونده​های متعدد ايشان در آينده نه چندان دور نشان خواهد داد که پشت هر کلام​شان چه منفعت زودگذری خوابيده.
چند هفته​ای است دارم روی گزارشی کار می​کنم در باره نقش کسانی که خواسته يا ناخواسته در خدمت دستگاه​های امنيتی کشورهای جهان سوم بوده​اند و مقايسه​ای با بعضی از خبرنگاران آمريکای شمالی که با منابع اطلاعات "همخوابه" شده​اند. به عبارتي، به جای کار خبري، آنچنان در خدمت امنيتی​ها بوده​اند که يادشان رفته کار روزنامه​نگاری​شان را بکنند. در ايران که نمونه​های فراوانی داشتيم و داريم. از روزنامه​نگاران حوزه​های سياسی و اجتماعی که رابطه​شان با قدرت آنها را تا حد خبرچين کاهش داده بود. جالب​تر آنکه بسياری از نوشته​های اين جماعت به سفارش قدرت نوشته می​شد نه ايده خودشان. و جذاب​تر هم نقاط ضعفی بود که قدرت از آنها داشت و باعث می​شد موقتا به خاتر حلای که پخش می​کردند، پرونده​ای برای آنها تشکيل نشود، ولی به مجرد پررو بازي، می ديدی که طرف زير چشمش اندکی آبی شده...

در آمريکای شمالی هم چنين است. هستند روزنامه​نگارانی که از قدرت و دولت به بهانه​های مختلف پول​های کلان می​گيرند، و تصادفا وقتی کاری کنترل نشده می​کنند، لو می​روند. آنانی که لو نرفته​اند احتمالا هنوز دارند نقش خود را خوب بازی می​کنند. ولی اگر خیال می کنید مک​کارتی و مک​کارتیسم به انحا مختلف از میان رفته، در اشتباهید.

فعلا دارم روی نمونه​های آفریقایی کار می​کنم. رسانه​های اریتره و مشر و زیمبابوه. در مورد ایران و پاکستان و ترکیه و اسرائیل هم نمونه​های خوبی جمع شده. در آمریکا و کانادا هم چند تایی هستند که نباید از آنها به راحتی گذشت.

Labels: