یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Thursday, January 18, 2007
درس​هايی برای ما روزنامه​نگاران تجربی
بدون تعارف سواد روزنامه​نگاری من در حداقل اندازه خودش است! من هم مثل خيلی​های ديگر که وارد اين حرفه شده​اند در طی سال​ها تجربه کسب کرده​ام، همين، آنهم بسيار اندک بوده است.

اين روزها داريم اصول پايه روزنامه​نگاری را مروز می​کنيم، حيفم آمد به چند نکته​اش نپردازم!
بر پايه يکی از همين اصول، روزنامه​نگاری حزبی که ما در ايران درگيرش بوده​ايم، اصلا روزنامه​نگاری نيست! وقتی در روزنامه دو خردادی باشی و بر قدرتی که خودت طرفدارش هستی نظارت نمی کني، اين چه جور کاری است؟ وقتی در باره قتل​های زنجيره​ای حرف می​زنی يا کاريکاتور می​کشي، بدون آنکه به دنبال نکاتی باشی غير از آنچه سعيد حجاريان و تيمش خواسته​اند آنطوری فکر کني، اين چه جور استقلال رای و رجوع به وجدان شخصی است؟

وقتی نمی​توانی نظر مستقل و وقعی خودت را در مورد عملکرد وزارت​خانه​ها به اين دليل که وزير مربوطه هم​فکر تو است بدهي، چه می کنی؟

وقتی کار تو در جهت منافع عمومی نيست و فقط منافع گروهی خاص را تامين می​کند، اين چه جور فعاليتی است؟

وقتی واقعيت چيزی را می دانی و فقط برای منافع شخصی و نه درج واقعيت، چيزی را منعکس می​کنی که نه واقعيت دارد و می​تواند به ضرر شهروندان ديگر تمام شود، چه نگاهی در پس زمينه ذهنت نقش بسته؟

وقتی پيش از دست بردن به قلم، راجع به چيزی نظر و قضاوت شخصی داري، آيا نوشتن تو فقط توجيه آن نيست؟

و...

فروتنانه معتقدم که بعضی از ما روزنامه​نگاران ظاهرا حرفه​اي، فقط در حرف زدن و ادا درآوردن به اصول پايبند بوده​ايم، و اصلا کسی اصول را به ما نياموخت و آنها را هم به کار نبرديم.

سردبیران را که یک به یک مروز می​کنم، می​بینم که وقتی یک آدم حزبی یا حکومتی در صدر روزنامه نشسته، هدف و دیدگاهش نظارت بر قدرت نیست، و تبعا نمی​تواند از قدرت عبور کند و ناظر بماند.

در عالم وبلاگ بازی، می​توانیم هر سگی باشیم، پاچه این و آن را بگیریم و ... ولی تا به کی؟

وقتی تو صاحب ستونی ثابت هستی، قضیه شاید فرق کند، چون بر اساس نوع قضاوت و نگاهت به تو فضایی داده​اند، ولی همان دارنده ستون ثابت بر اساس اصول از طرفداری از نامزد و یا گروهی خاص منع می​شود! به عبارت دیگر، بسیاری از نویسندگان و صاحبان ستون ثابت روزنامه​ها و رسانه​های اینترنتی فارسی زبان، آگهی​بگیر و رپرتاژآگهی نویس هستند.

وقتی بیشتر پی ماجرا می​روی، می​بینی که روزنامه​نگار بر پایه این اصول نمی​تواند و نباید در ستاد تبلیغاتی و انتخاباتی هیچ کسی مشغول به کار باشد. بله، مثلا در یک روزنامه چپ کار می​کنی، ولی دلیل ندارد تبلیغاتچی فلان کاندیدای چپ باشی! اگر خطا کرد چگونه بر خورد می​کنی؟ با مصلحت سنجی یا با درک این وقعیت که انعکاس حقیقت بالاتر از خواست و علایق حزبی تو است؟

ادامه دارد