یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Friday, January 12, 2007
چرا حاشيه از متن پرارزش​تر شده؟
الان وسط دو تا خبر داشتم درسم را می​خواندم! مرسی آدم زرنگ!

مثل سگ می​ترسم که يک ذره تنبلی يا توجيه که نمی​رسم و ... از ماجرا عقب بمانم. گور پدر نمره! اينقدر انرژی و وقت می​گذاری بايد کار کنی بدبخت! من هم آدم بدسابقه درس​نخوان...فقط منتظر يک بهانه...

وسط درس​ها داشتم يک گزارش را مرور می​کردم که معلم دستور داده بود، برق بخشی از وجودم پريد!

نکته​ای که به آن رسيدم اين بود که در سال​های اخير، برای پوشاندن واقعيت​ها از چه روش​های حاشيه​ای استفاده شده تا ذهن مخاطب را منحرف کنند. نکته با مزه اين بود که ناغافل به ياد وبلاگستان و دعواهايی که به خاطر بعضی کامنت​ها، در تعارف می افتيم و از سفر جا می​مانیم! به عنوان مثال من مطلبی می​نويسم که برای زدن پوز کسی ديگر، يک عالمه کامنت بگيرد، و بعد يادم می​رود که کل ماجرا برای چه بوده، چرا که اسير کامنت​ها می​شوم، از تعريف و تمجيد لذت می​برم، و از کسانی که طرف مقابل يا طرز تفکر او را به لجن می​کشند بی​آنکه بدانم تا چه حد نگاه او را می​شناسند، زيادی خوشم می​آيد!

الان حافظه​ام مرا برد به سال​های ۷۸ و ۷۹، ياد اکبر افتادم که با سر مقاله​ها و يادداشت​های آتشينش چه می​کرد. آن سرمقاله​ها به نحوی دنباله گزارش​های پيچيده بررسی قتل​ها بودند و از سوی خوانندگان هم بشدت دنبال می​شد.

داشتم به اين می​انديشيدم که کار جستجو​گرانه دو خبرنگار واشينگتن پست اگر می​خواست تحت تاثير به​به و چه​چه قرار گيرد، نيکسون سرجايش مانده بود. ولی کار عالی اکبر بواسطه حاشيه پردازی​ها به جايی کشيده شد که بهانه لازم برای دور کردنش از مطبوعات را فراهم کردند.

به اميد خدا اگر بيهوش نشوم، اکبر را چند ساعت ديگر خواهم ديد، و دلم می​خواهد يک دل سير با او گپ بزنم. دلم می​خواهد سر در بياورم که آيا بعد از ۷ سال، به اين فکر می​کند که شايد با تغيير فرم، می​شد محتوا را بيشتر و کامل​تر ارائه داد؟

اکبر قرار است جايزه​ای را که ۶ سال پيش برده بود را امروز تحويل بگيرد. نشانی که ۶ سال است بر ديوار سازمان روزنامه​نگاران مدافع آزادی بيان کانادا مانده به اميد چنين روزی.