یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Thursday, December 21, 2006
سرما خورده‌گی و کار رادیو
دیروز خیلی حالم خوب بود!؟ تمام و غم و غصه روزگار هم روی سرم، سرما هم خورده بودم. حالا برای کلاغی حرف زدن باید شونصد‌تا برداشت مختلف می‌کردم بدون سرفه.

دیشب سر کار رسما از حال رفتم، و با تلفن یک خبررسان بیدار شدم. گمانم ربع ساعت بیشتر نبود، ولی "ولو" شده بودم.

صبح که رئیسم قیافه‌ام را دید راهی‌ خانه‌ام کرد و حالا باید نگران امشب بود که کدام بخت برگشته‌ای باید جای من کار کند. برای کسانی که شیفت روز کار می‌کنند، تغییر زمان کار شکنجه است!

الان هم افتاده‌ام و دارم خبرها را ورانداز می‌کنم(با برانداز اشتباه گرفته نشود!). ولی کو حال کار کردن!

هفته دیگر اگر خدا بخواهد می‌خواهم مدتی کار نکنم و به قول شیرازی‌ها "خسته‌گونی" بخورم! این اصطلاح را سال‌هاست نشنیده‌ام و یادم رفته بعدش چه فعلی به کار برده می‌شد! به هر حال باید بنشینم و کار کنم و بدون سرفه ضبط...واویلا!

از آن سخت‌تر زنگ زدن به خاله‌ام است که تلفنش هنوز دست پسرش است و باید به او تسلیت گویم...و هزار و یک توضیح که چرا نمی‌توانم ویزای آمریکا را بگیرم و برای تشیع جنازه به نیوجرسی بروم. این یکی سخت‌ترین کار دنیاست!

اوفیش، مدت‌ها بود درد دل( یا به قولی درد و دل) نکرده بودم!