یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Wednesday, September 06, 2006
تحسین دعوای وبلاگی
نکته در باب تفسیر حسین درخشان:

حالا که ما بی‌خیال شده‌ایم، حسین درمانده پناهنده به دامان آمستردام، می خواهد دعوا را ادامه دهد. این یک خط را از وبلاگ سیبیل‌طلا آورده‌ام:
من هميشه به شوخی به پارتنر های جنسی ام می گويد که: "من اگر جنده ام، جنده با مرام ام!" تمام کسانی که من را می شناسند می دانند که به روابط آزاد جنسی معتقد هستم.

حالا حسین مدعی است من این نامگذاری را کرده‌ام، برود مشکلش را جای دیگر حل کند. حسین جان، خودت را هم بکشی، در مزرعه حیوانات نمی‌آورمت، و تا عمر داری باید به همه ثابت کنی که مامور نیستی احمق‌جان. در این وبلاگ هم جوابت را نخواهم داد. لیزا گولدمن و دو سه نفر دیگر هم سلامت می‌رسانند


نه جان شما! اشتباه نگرفتید!

در سالگرد وبلاگستان فارسی به نکته‌ای رسیده‌ام که حیفم می‌آید اثرش را در مورد کار خودم نگویم. من از موجودات نسبتا عقب افتاده‌ای هستم که دوست می‌داشتم ضریب هوشم به جای محدوده ۱۲۰، بالای ۱۵۰ باشد. گاهی بشدت احساس فارست گامپ بودن می‌کنم از خنگی!

سال‌ سوم دبیرستان خانواده من نا‌امید شده بودند از پسر درس نخوان‌شان، مرا فرستادند برای بررسی مغزی! نتیجه اخلاقی این شد که فرزند ۶ تجدیدی، سال بعدش یک‌ضرب وارد دانشگاه شد، البته لازم به ذکر است که آن زمان‌ها توی محدوده ۱۲۰ بودیم، الان که باید از جرج بوش هم خنگ‌تر باشم!

وقتی زندگی ساکن می‌شود، این مخ معیوب من هم از کار می‌افتد. اما...

من با اینکه در لحظاتی از کار بعضی دوستان ناراحت شدم، ولی بعدش که دیدم این شیطنت نسبتا خفته‌ام دارد بیدار می‌شود و کرم وجودم دارد می‌زند بیرون، کلی شادمان گشتم.

نمی‌دانید دیدن قیافه مردم در قالب حیواناتی خنده‌دار چه کیفی دارد! آنهم در چه حالاتی! ماه‌ها بود تخیل صاحب‌مرده‌ام اینقدر کرمکی نشده بود. حالا شاید جماعت روان‌شناس بگویند که هایپر شده‌ام و الی آخر!

ضمن اینکه هر از گاهی از چالش خوشم می‌آید، در عین حال دوست دارم این چالش‌ها سبب شکوفا شدن ذهن خبیث کاریکاتوری‌ام شود. به همین سبب از اسب آبی، غاز قلنگ، عنتر و بقیه دوستان کمال تشکر را دارم.

تکمله:

حضرت خسن آقا فرمود تحمل نقد را ندارم. مگر کسی دارد؟ ولی ماجرا اینجاست که نقد با توطئه و فاحشه‌بازی بی‌مرام و ...فرق دارد خسن‌آقا جان! اگر نقدی صحیح بود که امروز حال مرا بگیرد ولی به نفع فردایم شود، خیلی هم مخلص ناقد هستم، حتی اگر امروز از او بدم بیاید! ولی تف و لعن یک فاحشه دوزاری و پا‌انداز مربوطه با نقد فرق می‌کند. پشت این بازی تنفر خوابیده است. تضاد منافع است، من که خیریتی درش ندیدم که بخواهم نقدش بنامم.

در باب مرام هم بد نیست متذکر شوم که احتمالا فاحشگان با مرام، مشخصات مشتریان خود را به دیگران نمی‌گویند.در ثانی، فاحشه با مرام سراغ بلند کردن مرد زن‌دار نمی‌رود! حرمت زن طرف را نگاه می‌دارد! حتی اگر مرد سر و گوشش بجنبد! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! البته بنده جزئیات اطلاعاتی که اسب آبی در مورد ده‌ها نفر گفته را و در کتاب برای کاراکترهای کاملا غیر واقعی استفاده خواهم کرد، هیچگاه درج نمی‌کنم. چرا که اکثرا در حالت مستی گفته، یا بعد از دود کردن پات، و بعدا وقتی ازاسب آبی در آن مورد سوال کرده‌ام، تعجب کرده که این چیزها را از کجا می‌دانسته‌ام...بعد هم گفته خدا مرگم بده! من اینا رو گفتم؟

نتیجه اخلاقی اینکه حتی بامرام‌ترین فواحش، در هنگام مستی و تعلیقات ذهنی، نمی‌توانند زبان را نگاه دارند، چه برسد به آنانی که ...خواستم فقط یادآوری کرده باشم!