یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Wednesday, September 06, 2006
خواب خوش سيري چند
ما که گفتيم خوابيدن مهم​ترين کار دنياست، شما باور نکرديد!

بعد از مدت​ها داشتم با موضوع کاريکاتورم حال می​کردم، و کمی وقت سر اجرايش گذاشتم...در نتيجه طول کشيد. اندکی ديرتر از هميشه خوابيدم. وسط خواب ديدم بوی کباب می​آيد، فهميدم يا هم​خانه برای مهمان​هايش استيک درست کرده يا همسايه... به هرصورت باز سرم را کردم زير پتو.

داشتم خواب رئيسم را می​ديدم که می​گفت خرت و پرتم را از کجا می​خرم که تلفن زنگ زد. طفلکی همکارم بود...نگاهی به ساعتم انداختم ديدم ای وای! صدای زنگ ساعتم را نشنيده بودم و او همينطور منتظر مانده بود و نمی​توانست محل کار را ترک کند. سراسيمه بلند شدم و هر چه می​گشتم، کلاه ايمنی دوچرخه​سواری ام پيدا نمی​شد!

تا رسيدم سر کار ديدم بنده خدا دارد فتيله پيچ می​شود! نمی​دانيد وقتی آخر ساعت کاری​تان است چه ذوقی برای خروج داريد، آنوقت او مجبور بود زيادتر بماند چون همکار نسبتا محترمش آسوده خوابيده بود.