یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Monday, September 04, 2006
محاکمه
نیکان: تو خجالت نمی‌کشی در خدمت قدرتی؟
نیک‌آهنگ: چی؟
نیکان: تو از مذهب و دین چماقی ساخته‌ای برای سرکوب آزادی دیگران! تو هم عامل قدرتی، هم در خدمت قدرت سرکوبگر و ..
نیک‌آهنگ: من سواد ندارم! نمی‌فهمم، با نوشتن چیزی که فکر می‌کنم درست‌تره حرفم رو می‌زنم. تو هم آزادی حرف خودتو بزنی! این کجاش سرکوبه؟
نیکان: آهان! مساله اینه! تو قربانی قدرتی و تبدیل به ابزار قدرت شده‌ای و از قدرتت سو استفاده می‌کنی و ...
نیک‌آهنگ: یواش! من نمی فهمم داری چی میگی!
نیکان: د همین دیگه! تو در کانادا و در شبکه اینترنت با حرفات همه رو سرکوب می‌کنی و بر اساس دکترین دولتی ایران پارادایم...
نیک‌آهنگ: یواش! پیاده شو با هم بریم!
نیکان: تو عامل قدرتی!
نیک‌آهنگ: ببین داداش، من درکت نمی‌کنم! من حرف خودمو می‌زنم، کار خودمو می‌کنم،در فضای آزاد هم نفس می‌کشم، و الخ
نیکان: تو خجالت نمی‌کشی؟ تو به هیچ عنوان دین نداری! آزاد‌مرد هم نیستی، الهی تبر و طبری بخوره توی سرت! همه‌اش هم جانماز آب می‌کشی برای قدرت!
نیک‌آهنگ: واضح‌تر حرف بزن!
نیکان: تو نماز نمی خونی، هیچ چیز رو هم رعایت نمی‌کنی، دروغ می‌گی، تهمت می‌زنی، و ...
نیک‌آهنگ: به! تازه اینطوری می‌شم مسلون استاندارد! مگه نشنیدی طرف به پسرش می‌گفت: دروغ که میگی، هیزی که می‌کنی، عرق که می‌خوری، مال مردم رو هم هکذا...خب هگو مسلمون کاملی دیگه!
نیکان: بحث رو منحرف نکن! تو مرتیکه جعلق حشری ِ جقیِ بدبخت سنتی سواستفاده‌چىِ ...
نیک‌آهنگ: یواش! اولا، حرف دهنتو بفهم! ثانیا، تمام حرف من اینه که آدمی مثل من که ضعف اخلاقی داره، به کمک همین مذهب سنتی خفن که تو معترضش هستی خودشو کنترل کرده. اصلا هم منکرش نیستم!
نیکان: مثلا؟
نیکان: مثلا فکر کردی من بدم میاد برم توی عالم هپروت؟ بدم میاد وقتی همه غم دنیا رو سرم ریخته، همه چیز رو فراموش کنم؟ بدم میاد برم یه جیگر طلا بغل دستم باشه؟ بدم میاد ...
نیکان: ولی تو همه رو سرکوب می‌کنی!
نیک‌آهنگ: خودمو سرکوب می‌کنم! من آیا کسی رو مجبور کردم نماز بخونه؟ کسی رو مجبور کردم روزه بگیره؟ کسی رو مجبور کردم ...خودمو مجبور کردم! خود خرت هم می‌دونی!
نیکان: هه هه، من که خبر دارم...
نیک‌آهنگ: از چی؟
نیکان: از چت... هه هه هه
نیک‌آهنگ: بله! اتفاقا اشتباه هم کردم! دو سه بار چت ناجور کردم، بعدش هم توبه کردم! هر چی هم طرف التماس کرد که باز هم، گفتم نه!
نیکان: ریا کار قدرت‌‌زاده! نمی‌ذارم زندگی کنی!
نیک‌آهنگ: تو به من می‌گی از موضع قدرت وارد می شم، اونوقت می‌خوای مانع حرف زدن من بشی احمق؟
نیکان: تو همه رو سرکوب می‌کنی!
نیک‌آهنگ: اشتب! من خودمو سرکوب می‌کنم! اگر هم می‌تونستم خیلی چیزای دیگه رو در مورد خودم کنترل کنم می‌کردم! مثلا برای اثبات نامردی آدم‌ها بیخودی به بعضی مسائلشون گیر دادم! این اشتباه بوده!
نیکان: بالاخره اعتراف کردی!
نیک‌آهنگ: اتفاقا قرار بود سر یک فرصت معذرت خواهی از ۵ نفر رو بذارم، ولی رفیقمون گفت تنده، نذارش فعلا!
نیکان: بمیری!
نیک‌آهنگ: تو دیگه چته؟ تو بدون من وجود نداری احمق!
نیکان: من تا ابد یا تا وقتی کلنگ از آسمان افتاد و نشکست خورد توی سرم، واثرش هست، خودمو به زمین و زمان می‌زنم!
نیک‌آهنگ: خود دانی!

ادامه دارد