یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Friday, June 16, 2006
نتایج شخصی از بحث استشهادی بودن و شدن-۱
این که می​گویم نتایجی است که در مورد خودم گرفته​ام و درعین حال برداشتی است که از گفته​های دیگران دارم.

حس می​کنم اگر استشهادی بشوم، چيزی هستم در حد خوارج صدر خلافت علی.

با افزايش سن، تمايل کمتری به شهادت طلبی در من بوجود آمده و البته شايد ربطی به عقل که من فاقد آن هستم نداشته باشد.

اگر معتقد باشم که در آن دنيا خودم جوابگو هستم، گناه ديگری را بر گردن نخواهم گرفت و ديگری هم گناه مرا.

اگر اصل انسان بودن است و خداوند پيامبر را برای تکميل مکارم اخلاق فرستاده باشد، بر همان پايه، شهادت طلبی با تعريف جديد را نمی​پسندم. نمی​توانم در آن صفتی اخلاقی پیدا کنم که بر پایه کرامت انسانی باشد.

برایم نامشخص است که ملاک تعيين جهاد در عصر غيبت چيست؟ آيا به مفتيان ايقندر اطمينان دارم که چشم بسته به حرف ايشان در طلب شهادت برآيم؟ من یکی اینکاره نيستم.

تا آنجا که می​بینم، این نوع شهادت طلبی به نحوی پاک کردن صورت مساله است. اگر کسی شهادت طلب واقعی باشد، داد و بیداد نمی​کند: "آنرا که خبر شد خبری باز نیامد" آنهایی هم که دارند بحث می​کنند، به نقطه​ای بین شک و ایمان رسیده​اند و می​خواهند مطمئن شوند که اینکاره هستند یا نه. با این همه معتقدم که مومن واقعی کسی است که شک می​کند و بر پایه شناختش از حق تعالی به جواب می​رسد. کسی که اهل اطاعت بی قید و شرط است، نمی​تواند و اجازه ندارد که شک کند. شک با شرک متفاوت است، و سال​های سال است ما را از شک کردن ترسانده​اند. ابراهیم تا شک نکرد، خداوند پاسخ​اش را نداد. اگر شک روا نبود، جلسات بحث معروف مکتب جعفری شکل نمی​گرفت.

این نوع شهادت طلبی، ذهن مرا از جنبه​های زیبای ربوبی می​رباید و کورم می​کند.

من دوست دارم آزاد باشم. نمی​خواهم آزادی​ام باعث سختی و مرارت کسان دیگر شود. اگر عملکرد شهادت طلبانه من در آینده باعث انتقام طرف مقابل از هموطنانم شود و آنان را به خاک و خون بکشاند، از آزادگی به دور است.

من نمی​خواهم بجنگم که شهید شوم! اگر در حین جنگ شهید شدم، بحثی دیگر است! در اینجا جای هدف گم شده! اگر به صرف شهادت بخواهم بجنگم که معبودم عوض شده است!