ماجرای دعوای امید و نازلی و نگاه بعضیها به ماجرا خیلی جالب است. خوب باید دنبالش کرد.
چیزی که برای من محل تامل است، نگاه بتپرستانه بعضیهاست. من جانب احتیاط را گرفتهام و میگویم که نازلی گیرهایی که به میلانی داده برای من قابل درک نیست. به نکاتی اشاره میکند که باید برایش توضیح بیشتری بدهد. وقتی میگوید بی بیسی مزخرفات میلانی را ترجمه کرده و ...بگوید بر چه پایهای؟ وقتی ایراد تئوریک به کتاب معمای هویدا میگیرد و می گوید همه ایراد گرفتهاند، نمونه بیاورد.
امیدهم فراتر از آنکه همکار و دوستم باشد، در مطلبش بیشتر یک روزنامهنگار است تا محقق آکادمیک، و باید دلایل قویتری بیاورد. حتی توجیه او در دادن مقاله به یک نشریه دست راستی برای آنکه مسوولان ایران متوجه موضوع شوند چندان قابل هضم نیست.
مساله این است که آیا آدم در صفحه شخصی خودش نمیتواند آزادانه نظرش را بگوید؟ من که در این باره از هفت دولت آزادم. ولی عجیب است خواننده محترم می گوید تو حق نداری در باره میلانی اظهار نظر کنی! زرشک!
من هم لابد می توانم ادعا کنم که کسی حق ندارد در باره مطلب من اظهار نظر کند...این حرفها چیست؟ بخش کامنت را گذاشتهاند برای همین! هر کسی تا زمانی که از دایره بخصوصی عبور نکرده که میتوان حیطه عرف و ادب هم نامیدش، میتواند در باره همه یز اظهار نظر کند! اگر کسی ظرفیت اظهار نظر ندارد، خب برود جای دیگری وقتش را تلف کند. مگر وبلاگ وسیلهای نبود که در بند گرفتاریهای رسمیمان نباشیم؟
را تعارف بیخودی میکنیم؟ من بر خلاف گفتههای نازلی، و توجیههایش، وجود عباس میلانی را مغتنم میدانم.
میلانی را در ابعاد یک انسان ببینیم، نه بت! او هم باید نقد شود. اگر نقدی بیربط باشد، کسی به آن توجه نخواهد کرد و اگر مربوط بود، بهتر است خود او پاسخگویش باشد، نه آنکه امید یا دیگران بار پاسخگویی را از دوش او بردارند.
بزرگترین اشکال ساختار پدرسالارانه درون ایران که ما ایرانیها آنرا همراه خودمان به خارج از کشور آورده ایم، همین است که طاقت شنیدن نازک تر از گل به کسانی که دوستشان داریم را از ما گرفته اند. چه معنایی دارد؟
وقتی اولین جلسات کلاسهای خانه کاریکاتور را میگذاشتم، از هنرآموزان میخواستم که طرحی کاریکاتوری از خود و اعضای خانوادهشان بکشندٓ! کسانی که میتوانستند از سد خودپسندی و پرستش نزدیکترین افرادشان بگذرند اندکشمار بودند. چرا؟
انگاری ما نمیتوانیم بتهای ذهنیمان را کنار بزنیم. همه ما بت داریم...منتهی ادعای آزادگیمان فلان جای آسمان را پاره میکند...چرا؟