الان داشتم مطلب اميد معماريان را میخواندم. نکات جالبی داشت. مطلب سيبيل را هم خواندم، او هم اشارههای خوبی کرده بود.
چند مساله به ذهنم رسيد که بد نيست مرور کنم.
من نوعی نگاه ميلانی را در بسياری از موارد میپسندم. حتی اگر از دانشگاه هاوايی مدرک گرفته باشد، بايد چيزی سرش بشود که بتواند در ستنفورد درس بدهد. ميلانی را تنها دو بار ديدهام ولی حد اقل درباره او سالهاست که میشنوم. بايد بگويم که بد نشنيدهام. تا آنجا هم که میدانم در قیاس با خیلی از متخٌصصان خاور شناس، حق مردم را نمیخوارد.
ميلانی تا آنجا که من میدانم مخالف جنگ است. حالا برايم جای بحث وجود دارد که همکاری او با مرکزی که گردانندهاش طرفدار جنگ است چيست. بهتر است خودش پاسخ بگويد. حد اقل تا آنجا که اطلاع دارم کارهای ميلانی باعث بازجويی و ضرب و شتم کسی در ايران نشده است!
میلانی را معتدلتر از اینها یافتهام، ولی بد نیست خود او هم که شنیدهام از این حرفها رنجیده چند خطی بنویسد و حد اقل بر دانستههای ما بیافزاید.
از طرف ديگر، اميد نيز نبايد از چند مطلب تند و تيز نازلی عصبانی شود. شايد نازلی خواسته باشد اميد محتاطتر گام بردارد. با اين همه اميد هم شايد بتواند اين حرفها را پشت سر بگذارد و بيشتر تحقيق کند تا اينکه بخواهد پاسخگوی تصمیمات بقيه باشد...
مسالهای که در اين چند روز ذهن مرا بشدت مشغول کرده، فراتر از اين دعواهای وبلاگی و وبلاسی است. بنا به شنيدهها، ايرانيان ساکن کاليفورنيا ميلياردها دلار ثروت دارند. چه عواملی باعث شده گروههای محقق ايرانی و حتی فعالان سياسی نتوانند از کسری از اين سرمايهها بهرهمند باشند؟ چرا متمولين ايرانی آنقدر به جماعت صاحبنظر بیاعتمادند که به سختی حاضر به بخشش پول خرد خود میشوند؟
اگر هزينههای تحقيقاتی کارهای جامعهشناسی و علوم سياسی و ... که بتواند به نفع آينده ايران باشد، يک هزارم سرمايههای ادعا شده بدانيم، چرا نبايد اتفاق خاصی بيافتد؟
دلايل زيادی هست، ولی دلم میخواهد بيشتر در بارهاش فکر کنم. گره را بايد خودمان باز کنيم، نه ديگران v