یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Wednesday, November 16, 2005
خواب​های بامزه
من که مثل بچه آدم شب​ها نمی​خوابم، و هر روز تازه حدود ۱۰ صبح چشمانم را می​بندم. پس قاعدتا فقط روزها می​توانم خواب ببينم!در دو روز گذشته، دو تا خواب بامزه ديده​ام که حيفم آمد درباره​شان ننويسم.

ديروز خواب احمدی​نژاد را ديدم. در خانه​ای بوديم که دم در آن کلی کفش جمع شده بود که نشان از جلسه مذهبی می​داد. بوی گند جوراب فضای داخل خانه را پر کرده بود و هيچ نوای شادی شنيده نمی​شد. احمدی​نژاد هم با يک کاپشن مخمل کبريتی قهوه​ای و شلوار کرم که کهنه هم به نظر نمی​رسيد، دو زانو نشسته بود ...موقع خروج، به دقت به قيافه​اش نگاه کردم. انگار می​​خواستم برای کاريکاتور در حافظه​ام نگه دارم. هر دو چند لحظه​ای به ديگری خيره شديم. بوی گلاب تقلبی می​آمد که نمی​توانست فضای موجود را به اندازه کافی عطرآگين کند...آنقدر به خودش ایمان داشت که از نگاه او می​شد خواند که آدم​ها را یا مومن به ظهور در دوران حکومتش می​داند یا کافر. با هم چند کلامی حرف زدیم، ولی هیچ​یک از طرف مقابل خوشش نیامد!وقتی هم که بیدار شدم، کاریکاتورش را برای روز کشیدم!

و اما امروز، خواب رضا خاتمی را دیدم! در یک خانه که می​خواستیم تبدیل به دفتر کار سیاسی بکنیم، باید وسایل را طوری جابجا می کردیم که بتوانیم اثاث جدید را هم در آن جا بدهیم. می​خواستیم یک تخت یک نفره را از این طرف اتاق به آن طرف ببریم، ولی رضا خاتمی نمی​دانست خودش چگونه جابجا شود. به شوخی به او گفتم که اگر اندکی اهل محاسبه بود، می​دانست چه کند! بعدش شروع کرد به حرف زدن، و گفت که چرا فلان حرف را پشت سر اردشیر زده​ای، گفتم کدام اردشیر، گفت رستمی! گفتم مطمئنی من گفته​ام؟ چون اگر هم بخواهم کسی را اذیت کنم، وبلاگم را دارم، و حداقل با اسم مستعار طرف را می​نوازم، گفت که فلانی گفته بود که تو این حرف را زده​ای، گفتم فلانی مشکل نداشتن "فلان" دارد، و آنقدر مرد نیست که وقتی در نبود من صفحه می​گذارد، رسما مسوولیت حرف​هایش را قبول کند. بعدش گفتم شما یک مشت ملیجک دور خودت جمع کرده​ای...بعد هم متلک انداختم که وقتی دبیر کل حزب، نتواند تختی را جابجا کند، معلوم است چه کسانی باید دور و اطرافش را بگیرند و او مجبور است به حرف چه کسانی توجه کند!
خدا به رضا خاتمی رحم کند، شاید این دو سه روزه هم بخواهم کاریکاتور او را بکشم!

امیدوارم فردا به جای جماعت سیاسی، خواب انجلینا جولی یا نیکول کیدمن را ببینم! بابا دست از سر خواب ما بردارید!