یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Saturday, November 12, 2005
در توجیه ژورنالیستی ثروت‌های بادآورده
خداوند را باید شاکر بود وقتی قوت لایموتی دارید و می‌توانید به زور بازو و تلاش فکرتان نان بخورید. همیشه از خودم پرسیده‌ام که سهم روشنفکران و صاحبان اندیشه در دفاع از حقوق مردم چیست، و چرا با افتادن در دام بازی‌های سیاسی، از بسیاری از واقعیت‌ها جا مانده‌ایم و با قلم خود پوششی ساخته‌ایم برای کسانی که حق مردم را سال‌ها ضایع کرده‌اند.

شرایط در ایران به سمتی پیش رفته که ثروت گروهی افزون و فقر اکثریتی بشدت بیشتر شده است. در طول ۲۶ سال گذشته گروه‌های مختلفی با استفاده از موقعیت‌های خاص حکومتی توانسته‌اند به منابعی دست یابند که کسی جرات سوال کردن از آنها را نداشته است. این ثروت اندوزی در دوران جننگ به صورتی بود و بعد از جنگ حال و هوای دیگری داشته است.

مساله خاصی که در چند روز گذشته بسیار مورد توجه جماعت سیاسی نویس بوده، نامزد شدن یک میلیاردر ویژه از سوی ریاست جمهوری ایران برای وزارت نفت است.

به سراغ این طرفی‌ها برویم:
در دوران شهرداری کرباسچی، گروه خاصی در شهرداری تهران به ثروت‌های کلانی رسیدند. سهم‌شان را هم به اندازه کافی به کارگزاران دادند، یک نوع مالیات ویژه.

در دوران بازسازی، گروه ویژه‌ای سهم مهمی از معاملات نفتی و صادرات و واردات را برد. مطمئنا اگر در ساختار ثروت اندوزی گروه‌های ویژه کمی بیش از حد فعلی غور کنیم، متوجه می شویم که دوره‌هایی، ما روزنامه‌نگاران بدون آنکه دانسته باشیم و خواسته باشیم، در جهت قدرت یافتن این گروه‌ها هم قلم زده‌ایم.

چرا فکر نمی کنیم که گاهی دفاع ما از کرباسچی و پرونده شهرداری بدون دانستن جزئیات بوده است؟ اگر جناح راست قضیه را سیاسی نمی‌کرد و کار کارشناسی را به اهلش می‌سپرد، مطمئن باشید پرونده شهرداری آنچنان سیاه و تیره و تار بود که بسیاری از آنان که اسم‌شان را هم نشنیده‌اید، به عنوان سو استفاه کنندگان از قوانین و رانت‌های ویژه سال‌های سال را باید در زندان می‌گذراندند.

اگر قراردادهای شرکت‌های نفتی و همینطور پروژه‌های کلان اقتصادی بخصوص در بخش خودروسازی را فارغ از بازی‌های سیاسی بازبینی کنیم، متوجه ثروت‌اندوزی‌های کلانی می‌شویم که دودش به چشم مردم رفته است.

این یک زنجیره پیوسته است، و ما روزنامه‌نگاران خواسته یا ناخواسته در بارها و بارها در دام پدر خوانده‌ها افتاده‌ایم و نادانسته منافع کسانی که منافع مردم را پایمال کرده‌اند محافظت کرده‌ایم.

به عنوان مثل به سردار محصولی نگاه کنیم. سرمایه او در سال ۱۳۶۸ چقدر بوده است. از طریق چه روابطی توانسته است رسما بیست میلیارد تومان سرمایه داشته باشد( وقتی طرف رسما چیزی را می‌گوید، می‌توان پیش‌بینی کرد که نوک کوه یخی را نشان داده، و شاید ده‌ها بار بیشتر از آن داشته است)... وقتی من نوعی زمین‌های غصبی را بسازم و دولا پهنا بفروشم، معلوم است که باید نظامی حاکم باشد که بتوانم در پناه آن اسکناس رو ی اسکناس بگذارم.

در نظام، سرمایه‌داری غربی، ممکن است از طریق بورس و بازار سهام، میلیونر شوید. اگر مشاور خوبی داشته باشید، مثلا کسی در حد وارن بافت، بله، چرا که نه! با وجود تمام بی‌عدالتی‌ها در این طرف دنیا، نوعی نظم ویژه را می‌شود شاهد بود. کارها اندکی حساب و کتاب دارد.

سوال من در نهایت این است. تا کی به بهانه‌های مختلف باید چنین سرمایه‌دارانی را حمایت کنیم؟