یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Thursday, September 29, 2005
دوران دیروز-خاطراتی پراکنده از روزنامه‌های اصلاح‌طلب-۴۲
هفته نامه توانا
توانا یکی از جاهایی بود که دسترنج تلاش گروهی معدود از کاریکاتوریست ها را در کنار هم می شد دید. جمال رحمتی مرکز این گروه بود و هر کدام از ما سعی می کردیم به نوبه خود کاری جدید عرضه کنیم. درخشان ترین محصول توانا به نظر من کارتون های دنباله دار مانا بود که بعدها به صورت کتاب در آمد. حضور کاریکاتوریست هایی با دیدگاه های مختلف و گاه متضاد فقط با عنصر اتحادی بدست می آمد که خوش اخلاقی جمال باعث آن بود.

توانا در ابتدا نشریه ای سیاسی بود، مدتی قطع مجله ای یافت و اواخر تابستان ۱۳۷۸ با دعوت جمال، گروهی از کاریکاتوریست های مطبوعاتی و غیر مطبوعاتی به آن پیوستند. محل آن در طبقه سوم مجتمع توانبخشی کودکان"توانا" بود. در طبقه اول هم آی اس پی "توانا" گوش طرفداران اینترنت را می برید! مدیر مجموعه ایرج رستگار از بچه های روزنامه سلام بود و سردبیرش هم منصور حسینی.

راستش کارکردن با رستگار بد نبود ولی با منصور نمی شد کنار آمد. واقعا اعصاب می خواست با کسی که از طنز و کاریکاتور چیزی نمی دانست و به جماعت مجمع روحانیون هم ارادت خاص داشت، کار کنی! متاسفانه نبود یک سردبیر حرفه ای باعث شد توانا با آن همه پتانسیل، از حدی که به آن رسید بالاتر نرود. با این همه می شد نگاه حساس گل آقایی ها را به آن دید. پس داشت رقیبی جدی می شد.

در اوائل زمستان ۷۸ در اعتراض به برخوردهای حسینی و تا حدی هم عدم مدیریت رستگار، قرار گذاشتیم از نشریه کنار بکشیم، تا وقتی که رستگار به خواسته هایمان توجه کند، ولی ناگهان یکی از بچه ها که شاید متوجه نبود که کار ما برای بهبود شرایط است، از ترس از دست دادن حقوق ما را قال گذاشت و برگشت. رستگار با کمک او توانست چند نفری را جذب کند ولی نهایتا در جلسه ای که با ما در هتل لاله گذاشت، شرایطمان را پذیرفت.

توانا هفته به هفته بهتر می شد و قصد رستگار آن بود که تبدیل به روزنامه اش کند. حتی سحرخیز می خواست به نحوی در توانا سرمایه گذاری کند(گفتگو در دفتر دانستنیها-خرداد ۱۳۷۸). با این همه رستگار برای ترکاندن فضا دست به ابتکاری زد که توانایی اش را گرفت! از حسین پور خواست کاریکاتور خاتمی را بدون عمامه بکشد!آن هم روی جلد! برای من عجیب بود که رستگار که سال ها با خوئینی ها کار کرده بود و می دانست دنیا احتمالا دست کیست، چرا بعد از توقیف روزنامه ها در اردیبهشت ۷۸، چنین کار ابلهانه ای کرد؟ او که می خواست نخستین روزنامه تمام کاریکاتوری ایران را منتشر کند!

توانا با دستور شعبه ۱۴۱۰ معروف توقیف شد و خود رستگار هم با قید وثیقه آزاد. فقط تا مدت ها نگران بزرگمهر بودم، و البته یکی از آقایان بنده را در آن مورد اندکی سین جیم فرمود. انگار هر کاریکاتور سوال بر انگیزی باید کار من بوده باشد! بعدها که حیات نو هم به خاطر چاپ کاریکاتوری ۷۰ ساله از یکی از قضات دیوان عالی آمریکا در دهه سی تعطیل شد، بنده را هم اندکی مورد عنایت قرار دادند.

در هر حال توانا تجربه ای مفید بود، دورانی کوتاه که حتی رقبای حرفه ای هم کنار همدیگر دوستانه کار کردند و دیدگاه های مختلف امکان بروز داشتند. جای چنین نشریه ای در مطبوعات ما خالی است.

ادامه دارد