یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Tuesday, September 27, 2005
پایان فصل اول دوران دیروز-خاطراتی پراکنده از روزنامه‌های اصلاح‌طلب
روزنامه‌های اصلاح‌طلب قبل از توقیف گسترده اردیبهشت ۷۹ خصلتی متفاوت با روزنامه‌های بعدی دارند. بدون تعارف باید گفت که هم محتوایشان عوض شد و هم رفتار صاحبان این جراید. ععل تغییر محتوایی مشخص بود، چون می خواستند بیخودی تعطیل نشوند و بتدریج مطبوعات رادیکال رو به محافظه‌کاری آوردند. اما مساله دیگر صاحبان ایشان بود. رفتار دوستانه بسیاری از مدیران مطبوعاتی دچار تغییراتی شد، که به عنوان مثال می توان مطالب کتاب "روزنامه‌نگاران" اثر ژیلا بنی‌یعقوب را شاهد آورد. آدم‌هایی مثل محسن اشرفی که به اعتقاد من از دوست داشتنی ترین روزنامه نگاران و سردبیران مطبوعات معاصر است، با بعضی از همکاران چنان خصمانه برخورد کرده است که باورش سخت می‌نماید. من خود شاهد این رفتارهای او نبوده ام، ولی بعدها از این او آن چیزهایی شنیده ام که مپرس!

در سال‌های بعد از توقیف گسترده، می‌توان به انحصار طلبی ویژه بعضی مدیران اشاره کرد، که همکاری با فلان روزنامه را با تهدید به اخراج از اذهان بعضی از بچه‌ها دور می کردند. در عین حال برخوردهای غیر معمول این دوران می‌تواند ناشی از عوامل مکتلفی باشد که شاید از نظر صاحبان جراید توجیه‌پذیر هم بوده باشد.

در این دوران می‌توان شاهد گرایش بسیاری از روزنامه نگاران به کار برای بنگاه‌های مطبوعاتی غیر سیاسی که احتمال تعطیلی نشریاتشان کمتر بود، هستیم. رفتن به سوی روزنامه های اقتصادی هم در این دوران افزایش می یابد. بعضی از روزنامه نگارانی که در نهادهای دولتی آشنا داشتند یا بنا به تصادف روزگار از ایشان به کاری دعوت شد سعی کردند خود را در آن مجموعه‌ها به عنوان مشاور تثبیت کنند. به عنوان مثال خود من در سال ۱۳۸۰ از سوی روح‌الله زم، مدیر فرهنگ سازی سازمان بهینه‌سازی مصرف سوخت، وابسته به وزارت نفت برای حضور در شورای فرهنگ سازی دعوت شدم، که قرار بود در مورد استفاده از کاریکاتور و نگاشته‌های مطبوعاتی با ایشان برای برنامه‌های سازمان همفکری کنم. این همکاری طولانی‌تر از حد عادی شد و با مدیر بعدی - کرمی- هم به نحوی دیگر همکار شدم. این توضیح را از آن جهت آوردم که نشان دهم آدم بی‌ربطی مثل من تا مرتبط ترین آدم‌ها در حوزه‌های مختلف سعی کردند در حوزه‌های متفاوتی برای خود و تا حد امکان برای همکارانشان اشتغال‌زایی کنند. مساله ایجاد شغل برای روزنامه نگاران اصلاح‌طلب در اوائل تشکیل مجلس ششم از سوی یکی از نمایندگان در محفلی پیشنهاد شد، که منتخبین به جای استخدام راننده یا خدمه، از روزنامه‌نگاران به عنوان مشاور استفاه کنند، که لا اقل کمتر ضربه اقتصادی و شغلی ببینند، ولی حتی نمایندگان تهران که با حمایت روزنامه‌نگاران به مجلس راه یافته بودند، این پیشنهاد را نشنیده گرفتند( به نقل از کتاب روزنامه نگاران) و تنها تعداد اندکی از روزنامه‌نگاران روزنامه سلام که رابطه ای تنگاتنگ با مشارکت و یا مجمع روحانیون داشتند موفق به ورود به عرصه‌های کاری در مجلس شدند.

متاسفانه، در سال‌های بعد از تعطیلی مطبوعات، بسیاری از ما(از جمله خود من) مجبور شدیم در روزنامه‌هایی کار کنیم، که کمترین ارتباط حرفه ای را با آنها داشتیم. سر در آوردن من از جهان فوتبال البته با لطف پژمان راهبر میسر شد، ولی وقتی با تهدید طرفداران علی پروین روبرو شدم، ترجیح دادم کمتر در آنجا آفتابی شوم! خود علی پروین سر یک کاریکاتور تهدید کرده بود که ساعت شش بعد از ظهر به دفتر روزنامه می‌ریزند... احتمالا یکی از نفوذی‌هایش در روزنامه(شاید از همان خبرنگاران هزار تومانی سابق) به او گفته بود که کاریکاتوریست روزنامه در آن ساعت سر و کله اش پیدا می‌شود! البته کاسب‌کاری مدیر جدید روزنامه که می خواست حق علی درخشی را نپردازد، عامل مهم‌تری بود. من در اعتراض به رفتار غیر حرفه ای مدیر جدید با علی درخشی با قهر از آنجا رفتم، ولی بعدا خودش به راحتی با ایشان وارد مذاکره شد و کارش را ادامه داد. لابد در این حوزه این اتفاق عادی محسوب می شود(حوزه پهلوانی در دوران معاصر).

زیراب‌زنی هم از خصلت‌هایی بود که در روزنامه‌های بعد از سال ۷۹ شدت بسیاری یافت. کم شدن فضای کار و رقابتی شدن بعضی حوزه‌ها متاسفانه بر رشد این خصیصه تاثیر بسزایی داشت. این رفتارها در سرویس‌های شلوغ‌تر روزنامه‌ها به صور مختلف دیده می‌شد. مثلا اگر فلانی بیاید، من می‌‌روم، یا فلانی سرش شلوغ است، یا شنیدم که با فلان کس که سابقه خبرچینی برای [...] دارد زیادی در ارتباط است و یا تازگی کارش بازاری شده و....در سرویس‌های فرهنگی، ورزشی، اجتماعی و سیاسی چند روزنامه شاهد این رفتارها بوده‌ام. البته از طرف دیگر باند بازی یا تیم گرایی هم به نوعی جدید خود را نشان داد. بعضی‌ها با تیمشان این طرف و آن طرف می رفتند. تیم جهان اسلام، تیم پیام امروزی‌ها، تیم ...

البته در کاریکاتور هم همین مساله به نحوی وجود داشت. ولی اگر کسی کاری خوب به روزنامه‌می‌آورد، بسته به نظر دبیر سرویس یا سردبیر امکان چاپ آن اثر فراهم می شد. منتهی حساسیت سردبیران روی کارهای آدم‌های کمتر آشنا در این دوران بیشتر بود.

در این دوره بسیاری از روزنامه‌نگاران توانستند با صاحبان روزنامه ها ارتباطی جدید برقرار کنند: کنترات کردن صفحه! به عبارت صفحه را می‌خریدند و محتوایش را می فروختند! این ارتباط امروز به آنجا کشیده که خبر در بعضی جراید خرید و فروش می‌شود. این سبک شاید از روزنامه آسیا شروع شد، ولی الان گسترش وحشتناکی پیدا کرده است. ادامه دارد