یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Monday, September 19, 2005
دوران دیروز-خاطراتی پراکنده از روزنامه‌های اصلاح‌طلب-۳۲
کنفرانس برلین
هفته آخر فروردین پر از اخبار عجیب و غریب بود. دستگیری احمد حکیمی‌پور به بهاند ارتباط با ترور حجاریان هم از آن حرف‌ها بود، بهترین کار برای انحراف پرونده. کیهان هم حمله به شرکت‌کنندگان ایرانی کنفرانس برلین را آغاز کرده بود. آدم کیهان را که می‌خواند، انگار مار زنگی را دردست دارد! خبر می‌دهد که چند روز دیگر ترتیب چه کسانی داده خواهد شد! بهترین روزنامه برای اطلاع از مراسم ختم گذشتگان و آیندگان!

مجلس آخرین مراحل تصویب جزئیات اصلاحیه قانون مطبوعات را طی می‌کرد، و جالب آن بود که اقلیت دوم خردادی هیچ اقدامی در جهت ابستراکسیون و از رای انداختن اکثریت انجام نداد. بار قبلی که اصلاحیه قانون مطبوعات(کلیات اصلاحیه) تصویب شده بود، سلام را تعطیل کردند و ماجرای کوی دانشگاه اتفاق افتاده بود، این بار چه خیالی در سر داشتند؟ می‌گفتند آخر هفته آیت‌الله خامنه‌ای در مصلی سخنرانی خیلی تندی علیه مطبوعات خواهد داشت. ابر و باد و مه خورشید و فلک در کار بودند...

سه‌شنبه شب که به خانه برگشتم، می‌خواستم تا دیر وقت مسابقه فوتبال بارسلون و چلسی را ببینم. همه اش تبلیغ پخش فیلمی کنفرانس برلین را نشان می‌دادند. گمانم ساعت ده شب بود که برنامه شروع شد. دو دستی زدم توی سر خودم. یک کمی کار مطبوعاتی کرده باشی می‌فهمی چه بازی وحشتناکی داشتند می کردند.

اولا خیلی هوشمندانه سه شنبه شب را انتخاب کرده بودند، آنهم درست ساعتی که اکثر روزنامه‌ها تحریریه‌هایشان خالی بود و مراحل لیتوگرافی صفحات رویی برای چاپ روز بعد آغاز شده. در نتیجه روز چهارشنبه بخش عمده مردم تحلیلی از ماجرا را در اختیار نخواهند داشت. از طرف دیگر، روز پنجشنبه هم که سخنرانی مورد نظر خواهد بود و احتمالا بعضی از روزنامه‌ها خیلی ریسک نخواهند کرد.

فیلم بسیار با دقت مونتاژ شده بود، طوری که انگار اصلاح‌طلبان نشسته بودند و لخت شدن ایرانی معترض را تماشا می‌کردند...آدم می‌ماند که این کمونیست کارگری‌ها از کی با جناح راست تندرو متحد شده بودند؟

سرم بشدت درد گرفت. مطمئن بودم که توطئه است. این توهم نبود. شروع کردم به تلفن زدن به بعضی از برو بچه‌ها، آنها هم گیج شده بودند. نمایش این فیم دستچین شده در ماه محرم؟ آنهم از سوی تلویزیون ارزشی؟

بازی فوتبال شروع شد و خودم را با تماشایش مشغول کردم، گمانم اواخر نیمه دوم بود که تلفن زنگ زد. فردنیا بود. گفت آقای ستاری از چند نفر خواسته که بیایند برای یک ویژه‌نامه که فردا در بیاوریم. خیلی با احتیاط صحبت می‌کرد. فهمیدم ماجرای کنفرانس برلین مساله اصلی است و اینها می‌خواهند به ضد حمله تلویزیون جواب بدهند.به ساعتم نگاه کردم دیدم نزدیک یک نصف شب است. آژانس گرفتم و تقریبا بیست دقیقه بعد در دفتر صبح امروزبودم.

یک پیکان کرم با دو سر سرنشین مراقب روزنامه بود. رفتم بالا و ستاری گفت که به خاطر کار تلویزیون می‌خواهیم سریع یک ویژه‌نامه منتشر کنیم و تا فردا صبح بعد از پخش صبح امروز دست مردم برسد. احساس کردم ماجرا یک کمی جدی‌ است، در اتاق بودم که تلفن زنگ زد و معلوم شد تاج‌زاده است. ظاهرا در وزارت کشور گروهی آن شب را مانده بودند تا ببینند وضعیت چه می‌شود. انگار قرار بود اتفاقی بیافتد.

من سه تا کاریکاتور کشیدم، یکی‌اش علی لاریجانی مثل فرماندهان لشگر معاویه، "ارزش‌ها" را سر نیزه کرده و اسبش این بار وجدان او شده بود و نصیحتش می‌کرد، دیگری لاریجانی جلوی تلویزیون لم داده بود، با تنبان و پیراهن زیر آستین حلقه ای! و تلفنی از برادرش جواد می‌خواست که دفعه بعد که به خارج می‌رود، از این فیلم‌های مدل کنفرانس برلین برایش بیاورد(صحنه پیکسل شده زن لخت روی مانیتور تلویزیون بود). یکی دیگر هم علی لاریجانی مثل خلبان دیوانه فیلم دکتر استرنج لاو که سوار بمب اتمی شده بود، سوار بر تلویون با کلاه گاوچران‌ها نشسته بود و داشت سقوط می‌کرد. این آخری را گذاشتند برای افتاب امروز.

آن شب احمد بورقانی و اصغر رمضانپور، محسن اشرفی، فردنیا، عرب سرخی و گمانم عبدالعلی رضایی آنجا بودند. بامزه ترین قسمت در آوردن این ویژه‌نامه، تصحیح آن بود. احمد بورقانی بلند بلند می‌خواند و رمضانپور هم غلط‌‌ گیری می‌کرد. وسط کار هم بورقانی تیکه می‌انداخت و خواهر و مادر بعضی از راستی‌ها را یکی می کرد، حالا در آن جو سنگین، که ستاری با تلفن به تاج‌زاده می‌گفت چه کند و چه نکند را در نظر بگیرید، جوک‌های بورقانی با آن قیافه بامزه‌اش، چشم‌های خواب‌آلوده رمضانپور که قرمز قرمز بود، و اضطرابی که انگار همه ما به نحوی داشتیم و به روی خودمان نمی آوردیم. از نظر سابقه کار و یا سابقه سیاسی، من نخودی بودم، درست که چند روزی بازداشت مرا چند پله بالا انداخته بود، ولی قرار گرفتن در کنار گروهی اینچنین برایم عجیب بود.

چند بار میان کلمات ستاری، "عملیات' و "پنجشنبه" را شنیدم. انگار وزارت کشوری‌ها مطمئن شده بودند که روز پنجشنبه خبرهایی هست. ساعت چهار صبح، دو تا پیکان جلوی در روزنامه ایستاده بودند. انگار به رفت و آمدها و چراغ روشن روزنامه حساس بودند. من چراغ تحریریه را خاموش کردم، و تنها چراغ بالای میز کاریکاتور که در راهروی پشتی بود را روشن گداشتم. یاد فیلم "زد" افتادم...

ساعت پنج صبح، صفحه‌بندی تمام شد، باز هم ماندم تا کار آفتاب شروع شود، ولی خواب امانم را برید، کاریکاتور را در صفحه گداشتم و راهی خانه شدم.

ویژه‌نامه نزدیک‌های ظهر در تهران توزیع شد و تنها منبعی بود که مردم در ارتباط با برنامه تلویزیونی شب قبل داشتند.یکی از بچه‌ها که با بسیج در ارتباط بود می‌گفت فردا خیلی از پایگاه‌های بسیج در آماده باش هستند. این نشانه خوبی نبود. بچه‌های صبح امروز هم می‌گفتند فردا بعد از صحبت‌های رهبر، چند گروه به دفاتر روزنامه‌ها حمله خواهند کرد. پس صحبت‌های ستاری با تاج‌زاده بی پشتوانه نبود.

یعنی جناح راست بعد از ترور حجاریان و اصلاح جزئیات قانون مطبوعات، می‌خواست ضربه انتقامی دیگری بزند، این بار به خود اصلاحات.
ادامه دارد