ما ایرانیها آدمهای فراموشکاری هستیم. شاید همه دچار نوعی آلزایمر زودرش باشیم. هر وقت زلزلهای قوی می آید، یکی یادآوری میکند که وضع تهران خطرناک است، ولی امان از این فراموشی...
سالهای بود. دکتر مانوئل بربریان، کارشناس سازمان زمین شناسی گزارش نهایی خودش در باره ساختار لرزهخیزی تهران را داد و آن گزارش به چاپ رسید. بعضی از سران مملکت گزارش را دیدند و ترسیدند، ولی موقع جنگ بود و کاری نمیشد کرد. آن زمان عدهای سخن از انتقال پایتخت به جایی امن میکردند. چرا که همه ساز و کار اصلی دولت در تهران بود و اگر شهری نوین و طرحی نو در میانداختند، بخشی از جمعیت تهران خواه ناخواه به شهر جدید منتقل میشد.
جنگ پایان یافت و هاشمی شهرداری جدید بر شهر تهران گماشت، که مژده داد نیازی به انتقال نیست. تهرانی نو و زیبا خواهم ساخت که شهره آفاق شود. جماعت چنان در نقشبند ایوان بودند که نخواستند ببینند پی خانه از پایبست ویران است.
در اثر وقوع زمینلرزهای قدرتمند، متناسب با قدرت و نوع امواج و دامنه آن، بیش از صد هزار تهرانی قربانی خواهد شد که در بدترین شرایط، ممکن است آمار کشتهها به نزدیک یک میلیون نفر هم برسد. کارشناسان برای این پیشبینی عوامل مختلفی را بر میشمارند. عدم استحکام لازم بیش از ۶۰ در صد بناهای تهران، تخریب بخش بزرگی از شبکه مواصلات شهری و نبود امکان کمک رسانی، آتشسوزیهای متعدد ناشی از شکستهشدن لولههای گاز، قطع آب شهری، شیوع بیماریهای واگیردار، و....
مسوولین شهر تهران در آن سالها آنقدر به ظاهر شهر اهمیت دادند که از محکم کردن پی خانههای شهروندان تهران غافل شدند. بخش عمده سازههای تهران بزرگ، قدرت مقاومت در برابر لزرهای همچون زلزله اخیر پاکستان را نخواهد داشت.
تراکم جمعیتی در کنار عوامل ساختاری و مهندسی از نکاتی است که باید در مقایسه وضعیت تهران و پاکستان لحاظ کرد.
تراکم جمعیتی مناطق جنوبی شهر تهران با وضعیت خانهسازی ارزان قیمت(بساز و بفروشی) بدون در نظر گرفتن استانداردهای حداقلی، در کوچههای تنگ و باریک،بسیار هشدار دهنده است و بیشتر قربانیان تهران بزرگ از این مناطق خواهند بود. اگر گسل بزرگ "ری" فعال شود، که باید بیشتر و بیشتر نگران شد.
مطالعات گسترده سازمانهای مختلف در دهه هفتاد بر میزان نگرانیهای کسانی که با آمار و ارقام در ارتباط هستند افزود. به عنوان مثال بر اساس گزارش "جایکا" مناطقی مثل منطقه ۱۵، ۱۴ و ۱۷ شهر تهران، هر کدام شاید تعداد کشتههایی بالاتر از ۵۰ هزار نفر داشته باشند. آیا تنها فراهم کردن فضای سبز و گلکاری این مناطق برای بهتر شدن وضع زندگی مردم کافی بود؟
مطالعات گسترده روی روند برجسازی در شمال تهران، میزان نگرانی کارشناسان را افزایش داده است. این برجها سود زیادی به شهرداری تهران رساند، و بخش عمدهای از بودجه فعالیتهای شهرداری را دردهه هفتاد تامین کرد، ولی آیا ساختن برجهای بلند بر روی شیب و خاک دستی و سست باغهای سابق شمیران، و با فواصل بسیار کم نسبت به یکدیگر، عقلانی می نمود؟ آیا سود سرشار برجسازان و نفعی که به شهرداری میرساندند چشمان سردار سازندگی و شهردارش را بسته بود؟
متولیان امور شهری تهران، برای پیشگیری از فاجعهای بزرگ که به حتم قربانیان فراوانی از ما میگیرد، چه کار عمده ای کردند؟ چند در صد مجوزها و "پایانکار" هایی که دادند، بر پایه برسیهای دقیق و استاندارد استوار بوده است؟
شهر تهران در اثر وقوع زلزلهای سهمگین، در لحظات اول دهها هزار نفر قربانی خواهد داد. آتشسوزیهای پراکنده ناشی از شکافته شدن خطوط گاز شهری، و انفجارهای متعدد و آتشسوزیهای پیاپی، بر تعداد کشتههای اولیه خواهد افزود. نامناسب بودن شبکه اتصالات شهری، باعث خواهد شد نیروهای کمکی نتوانند به یاری بسیاری از آنانی که زنده ماندهاند بشتابند. فضاهای باز ناکافی در مناطق بیست و دوگانه شهری امکان استقرار زلزله زدهها را نخواهد داشت. قطع آب، فاجعهای دیگر است. بیرون زدن فاضلاب در مناطقی از شهر تهران، امکان گسترش بیماریهای واگیردار را نیز افزایش میدهد و...
این آینده محتوم شهر تهران است. شهری که مدیرانش چشم بر واقعیت بستند و خواهند بست! از کرباسچی گرفته تا احمدینژاد، و امروز هم قالیباف. آنقدر خود را درگیر هزاران مساله کردهاند و میکنند و خواهند کرد و یادشان خواهد رفت که تهران در خطر است