ماجرای نامه گروهی از وبلاگنویسها را حتما خوانده اید. خیلی از کسانی که به آنها احترام میگذارم هم آنرا امضا کرده بودند. به اعتقاد من آن نامه میتواند ضررهایی برای وبلاگنویسهای داخلی بوجود بیاورد. شاید با کلیت آن موافق نباشم، ولی باعث نمی شود به نویسندگان و پدیدآورندگان و امضا کنندگان محترم آن توهین کنم.
یکی از نکات جالبی که هنگام خشمگین شدن دچارش میشوم، علاقه شدیدم به حالگیری مستند و مستدل است. اگر هم شواهدم کافی نباشد، اسم طرف را نمیآورم. مگر آنکه راویان معتمد از تعداد انگشتان دست فراتر روند. البته تصمیم هم گرفتهام کمتر حال بندگان رو به ارتحال را بگیرم.
وقتی برای کوبیدن عباس معروفی، منبع و ماخذ ما "مهاجرانی" باشد، آنهم به اعتبار چای ساعت پنج بعد از ظهر با رفیقمان در لندن، باید اندکی به مسائل شک کرد. دیروز با دوستان در باب مهاجرانی بحث میکردیم، و جالب این بود که عطا الله، زاده روستای مهاجران، مجبور به "مهاجرت" شده است و احتمالا بیت المال را خرج میکند چون زمانی نخواست به زور بازو نان بخورد و از آهک تفته هم بدش می آمد، خدمت امیر کرد. جالب آنکه گفته میشود مهاجرانی برای خودشیرینی نزد آیتالله خمینی ماجرای "آیات شیطانی" را همراه با نقدی تقدیم کرد، و به نحوی باعث فروش بیشتر کتاب سلمان رشدی شد. از قضا حالا باید در همان شهری ساکن باشد که سلمان رشدی با احترام اینطرف و آنطرف میرود.
چون از سال ۷۵ جاهای پای مهاجرانی را اندکی تعقیب کرده ام(البته در مسائل سیاسی و فرهنگی چون تعقیبات کمیل و ندبه وخدعه و جماعه مدنی به من ربطی ندارد) اندکی به صداقت او شک دارم، چون باور کردن حرفهای کسی که به حرف خودش اعتقادی ندارد، اندکی دور از عقل است...
بگذریم...خودتان دنبال کنید، گوشی دستتان میآید:
وبنامهسردبیر خودمعباس معروفینامهجمعی از بلاگرها در ضمن نوشتهام احتمالا، چون شنیدهام ماهی چند هزار پوند از جیب خلقالله به ایشان میرسد، که البته نسبتا نوش جانشان!