یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Monday, May 16, 2005
دو سازمان اطلاعات موازی، هیچ‌گاه همدیگر را قطع نمی کنند، مگر آنکه خدا بخواهد
سلسله گزارش‌های گویا از پرونده‌های اطلاعات موازی را می خوانید؟ راستش تصمیم گرفته بودم مدتی خاطراتم را ننویسم، چون در اسفند ۷۹ و پاییز ۸۰ یکی دو تا تجربه احمقانه مرتبط را نمی‌توانستم بسادگی درج کنم. ولی مرور کلی این ماجرا در گویا ظلم بالسویه‌ای را نمایش می‌دهد که حیف است بسادگی از کنار ماجراهای اندکی دردناک بگذریم.

هیچوقت احساس احمقانه‌ای را که موقع پر کردن برگ بازجویی به آدم دست می‌دهد را نمی‌توان بازگو کرد. هر چه بیشتر طفره بروید، تهدیدها بیشتر می‌شود...

مطمئن نیستید سالم از اطاق بیرون خواهید رفت و نمی‌دانید دفعه بعد بازجویتان کیست...

وقتی تلفن زنگ می زند، خدا خدا می‌کنید حاج‌آقای محترم پشت خط نخواهد شما را سر فلان خیابان ببیند، البته بعد از سوار شدن بر "هیاس" یا"فولکس" زرشکی رنگ بدون پنجره با در کشویی...

بدتر آنکه بعد از سه چهار سال نخواهید دانست آنکس که بازجویی‌تان کرده، اصلا به کجا وصل بوده! صدایش را که می‌شنوید، می دانید که بهتر بود هیچ چیزی نمی دانستید!

حتما باید خاطره‌ها را نوشت...کاش امید، حنیف، و الباقی هم می‌نوشتند...
2 Comments:
Anonymous Anonymous said...
سلام دوست نيك آهنگ عزيز لطفا به
http://deyaar.blogfa.com/post-18.aspx
بلنكيد ! اجركم عنداله لينككم :ِ)
يا حق
ممنون

Anonymous Anonymous said...
///لام . لطفا برای آزادی لطفی تلاش کنيد.
http://www.petitionspot.com/petitions/mojtabalotfi
ممنون