یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Thursday, October 21, 2004
و امّا مونترآل
آقا این شهر مونترآل عجب شهر باحالی است.
چند نفر از دوستان قدیمی هم آنجا هستند و من هم مزاحم همیشگی. به قول شیرازی ها، کاکو شرمنده محّبت... در دبیرستان و راهنمایی یک همکلاسی داشتم به نام هومن، که همیشه خدا با هم قهر بودیم، پسر عمه اش پرژاد را که در دبیرستان از ما بالاتر بود، را سال ها بعد از طریق افشین سبوکی کشف کردم و دوست بسیار خوب من است، و با همسرش و دو تا فرزند دوست داشتنی اش در مونترآل زندگی می کند.
به یکی از دوستان خوب که بدجوری طرفدار خاتمی هم هست سر زدم و کلی حرف زدیم!
پریروز برای یک کار اداری ساده کل شهر را گز کردم و به خاطر اشتباه در درج آدرس پستی، کلّی معطل ماندم. شام را هم منزل یکی دیگر از دوستان مهمان بودم، که جای شما خالی بود! یکی از خوبی های این شهر هم فراوانی مسلمان ها نسبت به تورنتو است! چرا؟ پیتزا فروشی هایی که دست مسلمان هاست! اینجا در کانادا پیتزا پپرونی غیر گوشت خوک نایاب است. ولی وقتی بر در این مغازه تابلو "حلال" آویزان است، خیالتان آسوده می شود.
ملاقات با غول
روز دوشنبه که به مونترآل رسیدم، با تری موشر ، یکی از قدیمی ترین کارتونیست های کانادا تماس گرفتم، آخر قرار بود هر وقت به مونترآل می آیم سری هم به او بزنم، ولی تا حالا نتوانسته بودم. تری که با نام دخترش "ایسلین" امضا می کند، برنده نشان ملی کانادا،Order of Canada، است و از بزرگان مطبوعات این کشور هم هست. از بخت بد من، او داشت راهی تورنتو می شد، و گفت که چهارشنبه بر می گردد.
تری کارتونیست روزنامه دست راستی "گزت" است و به من گفت که به شماره ۱۰۱۰ خیابان" سن کترین" در مرکز شهر بروم. فکر کردم دفتر کارش در تحریریه روزنامه است، وقتی به استقبالم آمد، به طبقه هفتم ساختمان رفتیم، و دفترش در عمل هیچ ربطی به تحریریه نداشت. مثل اتاق مدیران کل بود! با کلی قاب و کاریکاتور. کاریکاتوری که خیلی چشم مرا گرفت، بیشتر به خاطر امضا بیل کلینتون پای آن بود. تری موشر کلینتون را در حال دمیدن در ساکسیفون کشیده بود، و نوشته بود، " آقای رئیس جمهوری، فستیوال جاز مونترآل در جولای است نه فوریه!" و اشاره اش به بازدید چند سال پیش کلینتون از مونترآل بود، کلینتون هم حسابی پای کار از آن تعریف کرده بود(با ماژیک نوشته بود).
برای تری نیم ساعت قبل از ملاقات یک کاریکاتور کشیدم و آنرا تحویلش دادم. خیلی حال کرد، ما بیشتر! تری دبیر طرح مجله مک لین یکی از مجله های وزین سیاسی کانادا هم هست، پس نظرش می تواند خیلی هم با حساب و کتاب باشد. وقتی سایت کارتون های مرا دید، مدتی مکث کرد و بعد تعریف. با چیزهایی که در موردش شنیده بودم که کسی را تحویل نمی گیرد، اندکی خوشحال شدم(به عبارتی خیلی اندکی خوشحال شدم). هم از موضوع ها تعریف کرد و هم از تکنیک(از من می شنوید این یکی را باید نشنیده گرفت، چون آدم حسابی باد می کند و راه رفتن خودش را هم از یاد می برد).
الآن سوار قطارم و دارم به تورنتو بر می گردم، و کم کم دارد خوابم می برد... صبح این مطلب را روی وبلاگ می گذارم...