یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Sunday, August 29, 2004
وقتتان را برای خواندن این مطلب تکراری تلف نکنید
دوست عزیزم هادی حیدری در سایت خود دیدگاه های مختلف را منعکس می کند، و الحمدالله اگر کسی بخواهد حال مرا بگیرد خیلی سریع این کار را انجام می دهد! اگر هم طرف تصادفا مشارکتی باشد وطرفدار هادی، سرعت انعکاس از سرعت نور هم فراتر می رود! چند مدت پیش یکی از دوستانش تقبل زحمت کرد و دیروز یکی دیگر. از جفتشان متشکرم! بالاخره من هم که نمی توانم لطف ایشان را بدون پاسخ بگذارم! این هم پاسخ به آقای سروش صدر پناه:

جناب آقای سروش صدر پناه
دوست آرمانگرای هادی حیدری
سلام. از اینکه لطف کرده و این مطلب را نوشته اید، از شما سپاسگذارم.
پاسخ شما را دارم با لبخند می دهم. چون بعد از مدت ها یک نفر پیدا شد که مرا بخنداند. بابت آنهم از شما متشکرم!
۱- من هم در دوره ای از مشارکتی ها بازی خورده ام. دوره ای که امید داشتم این حزب به نقد درونی بپردازد و کارکرد خود را در حوزه های مختلفی که متهم به سو استفاده است، اصلاح کند. و وقتی در یافتم اینان نمی توانند، پیگیری بیشتری کردم. دیدم به کسانی که خطاهای فاحشی در سال های اول انقلاب کرده اند، و به آن خطاها می بالند، نمی توان دل بست. ارتباط من با روزنامه های مشارکتی صرفا حرفه ای و مالی نبود، دوستی با هادی هم در آن نقش داشت. در زمانی که هادی داماد می شد و درگیر ماجراهای ازدواج بود و ازاداره حوزه کاری اش ناتوان، به جای او کارهای نوروز را در حوزه کاریکاتور اداره کردم. هادی می داند در آن چند روز چه چیزهایی از یاران مشارکتی اش شنیدم؛ آنهاکه داشتند در بهترین روزهای زندگی هادی زیآاب او را می زدند و از من می خواستند که جایش بیایم: مردانگی مشارکتی!وقتی هم که به سربازی رفت که می دانید با او چه معامله ای کردند ..
. قطع همکاری من با نوروز دلایل مختلفی داشت، و دیگر با این مجموعه کار نکردم، حتی وقتی دوستان چلچراغ از من دعوت کردند خیلی راحت نه گفتم، بدتر از آن وقتی که خواستند زیرآب بزرگنهر حسین پور، بهترین کاریکاتوریستی که نصیبشان شده بود را بزنند، باز با من تماس گرفتند. این بار با بد و بیراه به آنها نه گفتم.
اعتراض من به عملکرد هادی مربوط به عدالتش در درج جوابیه بود. وگرنه هادی بسیار شریف تر از کسانی است که هم در این دنیا و هم در آخرت باید جوابگوی خیانت ها و جنایت های بسیاری باشند. در ضمن از او هم متشکرم که دیدگاه های خود را با قلم دوستانی که به "مواضع" من حساس هستند کامل می کند!

۲- من هیچگاه عنصری سیاسی نبوده ام، و علیرغم دعوت احزاب گوناگون، به آنها نپیوستم. حتی وقتی برای انتخابات شورا ها کاندیدا شدم، دبیران دو حزب سیاسی شرط حمایت از من را پیوستن به آنها اعلام کردند. ماجرای راه انداختن ائتلاف سبز که هم مشارکتی ها در آن بودند، هم کارگزارانی ها و هم اعضا همبستگی، فکر مشترک من و دو نفر دیگر بود. عضو همبستگی نشدم چون اعتقاد دارم که تفکرشان روستایی است و شورای شهر نیاز به تفکر شهری دارد!عضو کارگزاران نشدم چون بیش از حد پیچیده اند. در خاطراتم به مذاکرات جالب دبیران کل هر دو حزب در باب درج نام من در لیست حزب هایشان خواهم پرداخت.

۳- بسیار مایل بودم در انتخابات سال ۸۱، در جایی حال حزب مشارکت را بگیرم. تنها جایی هم که امکانش بود روزنامه همبستگی بود. تنها روزنامه ای که امکان مسخره کردن دبیر کل آنرا هم داشتم! با خیلی از افراد و کاندیداهای مشارکت هیچ مشکلی نداشتم، ولی چون ذات آنرا نمی پسندیدم، تصمیم گرفتم از آن تندترین انتقاد ها را بکنم. کتمان هم نمی کنم که این حملات به نفع همبستگی بود! ولی متآسفم که در نهایت مردم به صحنه نیامدند. اصغرزاده سهم خود را داشت، ولی مگر بقیه گروه ها به خاطر او رای نیاوردند؟ مشارکت که ادعای بهره گیری از آرای میلیونی ایرانی ه را داشت!
خود من هم اولین و آخرین تجربه جدی انتخاباتی خود را با شکست پشت سر گذاشتم. تجربه ای که برایم لازم بود. توانستم از نزدیک بازی های قدرت را لمس کنم و بفهمم که به درد این بازی نمی خورم. و فهمیدم که قدرت قلم روزنامه نگاری ام بیشتر از جایگاهی است که مدتی دغدغه اش را پیدا کردم. به آن هم در خاطراتم می پردازم.از اینکه برای کارهای هنری من اعتبار قائل شده اید ممنونم! من ادعای هنری در مورد کارهایم ندارم.

۴- چرا به خاطر آرمانگرایی شما بخندم؟ بقیه مطلب شما مرا بیشتر خنداند!
هر کسی در حد خود آرمان هایی دارد. من از کاریکاتورهایی که کشیده ام دفاع می کنم و به آنها اعتقاد دارم. اگر هم زمانی حس کنم که کاری، یا کارهایی ناحق بوده، عذر خواهم خواست. کما اینکه در مواردی این کار را کرده ام. در مورد کاریکاتورهایی هم که مد نظر شماست، اصلا متاسف نیستم! فقط ناراحت هستم که چرا اصغرزاده مانع چاپ یکی دو سوژه علیه مشارکتی ها شد، که روزی آنها را زنده خواهم کرد.

۵-بخیل را چه کنم...؟ خدا را شکر که وضع من نسبتا خوب است! به عنوان یکی از پایه گذاران یک نشریه و پایگاه خبری محیط زیستی، هنوز احترام مرا دارند و نام مرا درج می کنند،و هر از گاهی هم مقالاتم را. این نه مربوط به لابی است و چیز دیگری. بارها هم گفته ام و نوشته ام که تنها انگیزه باقی مانده برای من بعد از بازگشت، ادامه کار در این حوزه محیط زیستی است.در ضمن مگر در عالم اینترنتی امکان کار از راه دور و همکاری با تحریریه وجود ندارد؟ مگر حقوق شهروندی من نقض شده که از کسب و کار محروم شده باشم؟ از نظر شما کارکرد من به عنوان یک کارشناس زمین شناس که اندکی حوزه نفت را می شناسد و نویسنده ای زیست محیطی،که مخالف سیستم صنعتی تولید کننده پیکان و خودرو های پر مصرف است غیر معقول بنظر می رسد؟
در کانادا هم برای تامین هزینه معالجاتم دارم کار می کنم، نه به عنوان کاریکاتوریست! چون نظام کاری در کانادا پیچیده تر از اینهاست. هنوز هم حق التصویر های کارهای چاپ شده ام در روزنامه های آمریکا (نیویرک تایمز، واشگتن پست، سن لویی دیسپچ و ...) را نگرفته ام ومجبور بوده ام به عنوان یک دکان دار ساده، حد اقل در آمد را کسب کنم. بر عکس مشارکتی های عزیز که به بهانه بورس و ... از کشور رفته اند و بر نمی گردند( و جیبشان بابت زحماتشان خالی نیست!)، من تا ادامه معالجاتم در اینجا خواهم بود و از هیچ منبعی کمکی دریافت نکرده ام. هزینه یک ساعت پزشک من هم $۱۲۵ است. که امیدوارم بتوانم از پس آن برآیم!

۶- چه جالب، خبر نداشتم که بزرگ شده ام! من کارم را کرده ام، اگر مخاطبان دوست داشته اند، راضی ام،و اگر نداشته اند، شرمنده! بیشتر تلاش می کنم. آنچه را درست دانسته ام انجام داده ام و با چیزهایی را که بد دانسته ام تا حد امکان مخالفت کرده ام. اینکه مرا بزرگ خوانده اید، هر چند به قول شما بیش از اندازه(راستی معیار کوچکی و بزرگی چیست؟ ) برایم جالب است.
در سال هایی که با مطبوعات ایرانی کار کرده ام، تلاشم این بوده که کاریکاتور را جدی بگیرند، ادعا هم می کنم که تا حدی موثر بوده ام.ادعا می کنم که توانستم بیش از پیش کاریکاتور مطبوعاتی ایران را به دنیا بشناسانم، و در حدی کوچک رقابتی جذاب ایجاد کنم. متاسفم که در ۱۴ ماه گذشته، تلاش همکارانم به نتیجه نرسیده ، و آمار تعداد کاریکاتور چاپ شده بشدت کاهش یافته است. برایشان آرزوی توفیق می کنم، و امیدوارم کاریکاتور مطبوعاتی ایران به جایگاهی برسد که در سال های ۷۷-۸۰ رسیده بود.
در صورتی هم که کشور آنقدر بدبخت شود که کروبی رئیس جمهورش باشد و اصغرزاده معاونش، شما بهتر است چمدانهایتان را برای رفتن ببندید، من هم سعی می کنم همینجا کاری دست و پا کنم و برای پایان دوران درخشان کروبی-اصغرزاده صبر ودعا!